تاریخ امروز
اوقات شرعی به افق شهرها
مناسبت های این ماه
-
1
رجب المرجب
ولادت با سعادت امام محمد باقر علیه السلام -
1
رجب المرجب
فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام و حضرت امام رضا علیه السلام -
1
رجب المرجب
سوار شدن حضرت نوح علیه السلام بر کشتی -
3
رجب المرجب
ولادت با سعادت امام هادی علیه السلام -
5
رجب المرجب
ولادت با سعادت امام موسی بن جعفر علیه السلام -
5
رجب المرجب
شهادت ابن سکیت رحمه الله -
8
رجب المرجب
هلاکت مأمون عباسی، قاتل امام رضا علیه السلام -
9
رجب المرجب
ولادت با سعادت حضرت علی اصغر علیه السلام -
10
رجب المرجب
ولادت با سعادت امام محمد جواد علیه السلام -
11
رجب المرجب
ولادت مرجع عالیقدر شیعه، آیت الله وحید خراسانی -
12
رجب المرجب
شکافته شدن دیوار کعبه برای فاطمه بنت اَسد علیها السلام -
13
رجب المرجب
روز اوّل: ولادت با سعادت امیرالمؤمنین علیه السلام -
14
رجب المرجب
روز دوم: ولادت با سعادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام -
15
رجب المرجب
روز سوم: ولادت با سعادت امیرالمؤمنین علیه السلام از کعبه -
15
رجب المرجب
شهادت حضرت زینب کبری علیها السلام دهم ماه مبارک رمضان است -
15
رجب المرجب
تغییر قبله مسلمین -
18
رجب المرجب
رحلت جناب ابراهیم، فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله -
19
رجب المرجب
به درک واصل شدن معتمد عباسی، قاتل امام حسن عسکری علیه السلام -
19
رجب المرجب
وفات شاه اسماعیل صفوی -
20
رجب المرجب
رحلت عارف و سالک الی الله حاج محمود عتیق، معروف به حاج ملا آقا جان زنجانی -
22
رجب المرجب
به درک رفتن معاویة بن ابوسفیان -
23
رجب المرجب
مجروح شدن امام حسن مجتبی علیه السلام -
23
رجب المرجب
مسموم شدن امام موسی بن جعفر علیه السلام -
23
رجب المرجب
ابتدای «هفته کاظمیه» -
24
رجب المرجب
فتح خیبر به دست امیرالمؤمنین علیه السلام -
24
رجب المرجب
وفات سید محمد مهدی بحرالعلوم رحمه الله -
25
رجب المرجب
شهادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام -
26
رجب المرجب
شهادت حضرت ابوطالب علیه السلام -
27
رجب المرجب
عید مبعث -
28
رجب المرجب
روز سوم شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام -
28
رجب المرجب
وفات جناب ام أیمن -
29
رجب المرجب
شهادت حضرت خدیجه کبری علیها السلام -
29
رجب المرجب
حرکت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا -
29
رجب المرجب
مرگ شافعی
مناسبت امروز
سال هجرت که در اول ماه ربيع الاول بوده، مبدأ تاريخ مسلمانان ميباشد.
چنانکه در مقدمه گفتيم پر واضح است که هر ملت اصيلي براي خود مبدأي در تاريخ دارد که تمام حوادث را با آن ميسنجد، براي ملت مسيح مبدأ تاريخ ميلاد حضرت مسيح و براي عربِ قبل از اسلام «عام الفيل» مبدأ در تاريخ به شمار ميرفت، و همچنين ملتهاي ديگر براي خود مبدأ تاريخ همگاني دارند و گاهي برخي از حوادث را با حادثه چشمگيري ميسنجند مانند «سال قحطي»، «سال جنگ» و «سال وبا». مردم جزيره العرب قبل از ظهور اسلام طبق سنه «عـام الفيل» محاسبات تـاريخي خود را انجـام ميدادند؛ «عام الفيل» سالي بوده که ابرهه با سپاهياني با فيل به خانه خدا حمله کرد و قصد ويران کردن آن را داشت که دچار عذاب الهي گرديد، قرآن کريم از اين واقعه در سوره فيل ياد کرده است. در ابتداي ظهور اسلام مسلمانان دچار تشتّت شده بودند و لذا بعضي محاسبات تاريخي خود را بر سنه «عام الفيل» و برخي بر روز «بعثت» پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله قرار ميدادند، تا اينکه به امر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و تثبيت اميرالمؤمنين عليه السلام روز هجرت پيامبر اسلام از مکه به مدينه مبدأ تاريخ اسلام قرار گرفت، چنانکه بعضي تاريخ نگاران بر اين امر تصريح کرده و مينويسند: بنيانگذار تاريخ هجري پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بوده است، مانند تاريخ طبري که مينويسد: «لمّا قدم رسول الله صلي الله عليه و آله المدينه امر بالتاريخ». همچنانکه بعضي از نامه هاي پيامبر نيز به سال هجري تاريخ خورده است. بعضي ديگر واضع تاريخ هجري را، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ميدانند و مينويسند: در سال 16 هجري در زمان عمر بن الخطاب در آن سال نامهها را تاريخ گذاري کردند و اصحاب تصميم گرفتند که سال بعثت مبدأ تاريخ باشد، برخي ديگر گفتند: سالروز تولد پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مبدأ تاريخ باشد، ولي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پيشنهاد کردند آغاز هجرت رسول خدا صلي الله عليه و آله باشد، که مورد موافقت همه اصحاب قرار گرفت. تاريخ طبري مينويسد: رسول خدا صلي الله عليه و آله هنگام ورود به مدينه امر نمودند به ثبت تاريخ هجري با مبدأ همان زمان، يعني ابتداي ربيع الاول که هجرت صورت گرفته است. زهري ميگويد: هنگامي که رسول خدا صلي الله عليه و آله به عنوان مهاجر وارد مدينه شد دستور داد که تاريخ بگذارند و بر اين اساس، تاريخ را از ماه ربيع الاول آغاز کردند. حاکم نيشابوري روايتي از عبدالله بن عباس نقل ميکند و آن را صحيح ميداند، بر اساس اين روايت ابن عباس چنين گفته است: تاريخ از سالي بود که رسول خدا صلي الله عليه و آله به مدينه آمدند، در اين سال عبدالله بن زبير به دنيا آمد. همچنين حاکم نيشابوري در کتاب «المستدرک» مينويسد:
«جمع عمر الناس فسئلهم من اي يوم يکتب التاريخ؟!
فقال علي بن ابيطالب عليه السلام : من يوم هاجر رسول الله صلي الله عليه و آله و ترک ارض الشرک، ففعل عمر».
يعني: عمر جمع کرد مردم را و پرسيد از چه روزي تاريخ نوشته شود؟
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: از روزي که پيامبر صلي الله عليه و آله هجرت کرد و سرزمين شرک را ترک فرمود (يعني اول ربيع الاول) و عمر آن را پذيرفت. برخي تاريخ نگاران - که بيشتر شيعه هستند - معتقدند در زمان خود رسول اکرم صلي الله عليه و آله و به دستور شخص شخيص آن حضرت، هجرت مبدأ تاريخ قرار گرفته است مانند صاحب بن عباد، سهل بن سعد، و علامه مجلسي رحمه الله که مي گويد: «أن جعل مبدأ التاريخ من الهجره مأخوذ من جبرائيل عليه السلام و مستند إلى الوحي السماوي، و منسوب إلى الخبر النبوي صلي الله عليه و آله ». البته آنهايي که با توجه به قرينهها و شواهد تاريخي، نبي اکرم صلي الله عليه و آله را بنيان گذار تقويم هجري ميدانند، در برخورد با تاريخ نگاراني که خليفه دوم را وضع کننده هجرت به عنوان مبدأ تاريخ معرفي ميکنند، ميگويند آن چه در زمـان عمر روي داد تغييـر دادن مبـدأ سال از ربيع الاول به محرم بوده است، مانند: ابن حجر عسقلاني در «فتح الباري»، سخاوي در «الإعلان بالتوبيخ»، قلقشندي در «مآثر الإنافه» و ... . ابن کثير دمشقي مي نويسد: مسلمانان نزد عمر جمع بودند و گفتند: مبدأ تاريخي وضع کنيم، آنگاه جمعي گفتند: تاريخ فارس، گروهي گفتند: تاريخ روم، و جمعي گفتند: تاريخ ولادت پيامبر، و عدهاي گفتند: مبعث پيامبر، و بعضي وفات پيامبر را پيشنهاد دادند. مسلمين هيچ يک را نپذيرفتند و در مذاکره بودند که حضرت علي ابن ابيطالب عليه السلام وارد شدند و فرمودند: مبدأ تاريخ را از هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله قرار دهيد، زيرا مظاهر اين هجرت از مولود و بعثت آن حضرت مهمتر و روشنتر است. عمر و اصحاب، نظر آن حضرت را پذيرفتند و از آن پس مبدأ تاريخ اسلام را از هجرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله گرفتند و چند سالي، اول سال قمري ماه ربيع الاول بود، ولي پس از آن اختلافاتي رخ داد و دو ماه به عقب برگشتند و همانند زمان جاهليت، اول محرم را مبدأ تاريخ قمري قرار دادند. علامه مجلسي رحمه الله در کتاب «مرآت العقول»، قسمت ميلاد امام حسن مجتبي عليه السلام مي فرمايد: «... برخي ابتداي تاريخ قمري را ربيع الاول دانسته اند و ياران پيامبر نيز تا سال 60 هجري به اين شيوه بوده اند و بناي کلام مصنف نيز بر همين اساس است». صرف نظر از آنچه تاريخ نگاران نقل کردهاند دليل بسيار محکم ديگري که اثبات ميکند ابتداي سال هجري، «ماه ربيع الاول» است دعاهاي ماه رجب در شب و روز مبعث ميباشد، چنانچه شيخ کفعمي رحمه الله در «بلد الأمين» فرموده: در شب مبعث اين دعا را بخوان: «أللهم إني أسئلک ... و هذا رجب المکرم الذي أکرمتنا به أول أشهر الحُرُم ...».
يعني: خدايا از تو مسئلت ميکنم ... و اين است ماه رجب با عظمت که اکرام نمودي ما را به آن و نخستين ماههاي حرام ميباشد.
و سيد بن طاووس رحمه الله در «اقبال» ميفرمايد: مستحب است در اين روز (مبعث) اين دعا را بخوانند:
«يا من أمر بالعفو ... و هذا رجب المرجب المکرم الذي أکرمتنا به أول أشهر الحُرُم ... ».
پر واضح است که در صورتي «ماه رجب» اولين ماههاي حرام ميباشد که ابتداي سال هجري «ماه ربيع الاول» باشد، چون اگر ميخواست ابتداي سال هجري «ماه محرم» باشد، خود ماه محرم اولين ماههاي حرام ميبود، نه ماه رجب.
پس اين دو دعايي که «مرحوم کفعمي» و «سيدبن طاووس» نقل کردهاند، تأييد ديگري است بر اينکه ابتداي سال هجري قمري ماه ربيع الاول است که معصومين عليهم السلام در آن ها ماه رجب را به اولين ماههاي حرام معرفي ميکنند.
در روايتي آمده است که ماه رمضان اول سال است:
«عن ابي عبدالله عليه السلام قال: شهر رمضان رأس السنه».
علامه مجلسي رحمه الله در اين مورد ميفرمايد: شايد مراد افضل و اکمل ماه ها باشد و يا معنا چنين باشد که آشکارتر است از ماههاي ديگر، چون مسلمانان در اين ماه روزه ميگيرند و اين اوّليت اعتباري است مثل اينکه عربها اول سال عُرفي را محرم ميگيرند و اول سال که تقديرات الهي ميشود در ماه رمضان است و اول ماهي که جايز است اکل و شرب ماه شوال ميباشد. تفسير و توجيهات سيد بن طاووس رحمه الله و علامه مجلسي رحمه الله در معناي اين روايت به صواب نزديکتر ميباشد و همچنين امکان دارد از اين باب باشد که تقديرات موجودات در اين ماه مشخـص و معيـن ميشود، لذا اول سال گفتهاند. سيد بن طاووس رحمه الله ميفرمايد: «شايد منظور اول سال در عبادت است و محرم اول سال در تاريخ و شمارش وقايع عرب».
چون همانطور که نقل نموديم روايات اول سال تقويم اسلامي را ماه ربيعالاول که سال روز هجرت نبوي صلي الله عليه و آله است قرار داده اند، اين روايت بر فرض صحت سندش اشاره به ابتداي سال عبادت و نيايش مسلمانان دارد، نه ابتداي سال شمارش تاريخ، پس اوّل سال قمري همان «اول ربيع الاول» ميباشد. چرا هجرت؟!
شايد بپرسيد چرا پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام روز «هجرت» را مبدأ تاريخ مسلمانان قرار دادند؟ در جواب بايد بگوييم به چنـد انگيزه و علت روز هجرت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بهترين گزينه براي مبدأ تاريخ اسلام بوده است: اول اينکه اگر مثل زمان جاهليت عرب، اول محرم را مبدأ تاريخ اسلام قرار ميدادند تناسبي با اسلام نداشت، چون در آن زمان واقعه مهمي در اسلام هنوز رخ نداده بود که عظمت آن روز را مبدأ تاريخ مسلمانان قرار دهند، و اگر بعثت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را مبدأ تاريخ قرار ميدادند باز تناسب نداشت، چون 27 رجب که روز بعثت است با ابتدائيت و اوّليت هر ماه و سال، ناهماهنگ بود و اگر ميلاد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را مبدأ قرار ميدادند، اين کار تقليد از مسيحيان بود.
_ و از طرفي اگر 17ربيع الاول که تقريباً وسط ماه است مبدأ قرار ميگرفت، باز با ابتدائيت و اوّليت هر ماه ناهماهنگ بود، لذا بهترين گزينه «روز هجرت رسول خدا صلي الله عليه و آله » بوده که در شب اول ماه ربيع الاول اتفاق افتاده و محاسبات براي هر ماه با روز اول ماه ربيع الاول آسان و هماهنگ ميباشد، و از طرفي «هجرت» رخداد بسيار بزرگي است که باعث اعتلاي اسلام و گسترش آن در سراسر جهان شد و قبل از آن اسلام درخشش چشمگيري نداشت، ولي پس از آن، روز به روز بر عزّت اسلام و مسلمانان افزوده شد تا جايي که قدرت اسلام آشکار شد و بر کفر پيروز گرديد و براي مسلمانان وطن اسلامي پديد آمد، پس «روز هجرت» باعث ظهور و آشکار شدن قدرت اسلام و زمينه پي ريزي حکومت جهان اسلام گرديده است.
_ ديگر اينکه هجرت باعث حفظ جان رسول خدا صلي الله عليه و آله گرديد.
_ مسلمانان نيز با هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله وطني پيدا کردند که به سوي آن کوچ کنند، و جان و ناموس خود را در پناه آن از گزند کافران به امنيت برسانند.
_ آشکار شدن عظمت حضرت ابوطالب عليه السلام اسـت چـون تا حضرت ابوطالب عليه السلام زنده بود هيچ يک از کفّار جرأت تعرّض به رسول خدا صلي الله عليه و آله را نداشتند، ولي با رحلت آن پدر مهـربان، کفـار جرأت بر قتل پيامبر صلي الله عليه و آله يافتند، لذا جبرئيل نازل شد و به پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: بعد از ابوطالب عليه السلام در مکه امنيت نداريد و جانتان در خطر است و امر به هجرت نمود.
_ فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام به جهانيان آشکار گرديد، که شب اول ماه ربيع الاول در فراش رسول خدا صلي الله عليه و آله خوابيدند. چون هجرت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مرهون فداکاري هاي اميرالمؤمنين عليه السلام است که حاضر به فدا کردن جان خود براي حفظ جان رسولخدا صلي الله عليه و آله گرديد و رسول خدا صلي الله عليه و آله موفق به هجرت شدند، لذا خداوند به حضرت علي عليه السلام مباهات کرده و آيه «ليله المبيت» را در حق آن امام عزيز نازل فرمود، آنجا که ميفرمايد:
«و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله والله رئوف بالعباد».
ولي با تأسف شديد، مسلمانان حتي شيعيان به دستور مولاي خود پيامبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام عمل نکردند و ابتداي سال قمري خود را روز هجرت رسول خدا صلي الله عليه و آله يعني «اول ربيع الاول» قرار ندادند و در تقويمها و محاسبات تاريخي و اداري خود اول محرم را - که قبل از فرمان پيامبراکرم صلي الله عليه و آله و تثبيت اميرالمؤمنين عليه السلام مبدأ تاريخ عرب جاهلي بوده - مبدأ تاريخي خود قرار داده و ميدهند و حال آنکه با اين امر و فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام که ابتداي ربيع الاول را اول سال قمري قرار دادند، ميفهميم که:
اولاً: در واقع و حقيقت اول سال قمري اول ربيع الاول بوده است.
ثانياً: اين روز مرضيّ پروردگار ميباشد. (نه اول محرم)
ثالثاً: در اول محرم حادثه مهمي در اسلام اتفاق نيفتاده بود که محاسبات تاريخي و اداري را با آن بسنجند.
رابعاً: آن بزرگواران به علم غيب ميدانستند که ماه محرم در آينده به واسطه شهادت فرزند دلبندشان حضرت سيدالشهداء عليه السلام ابتداي ماه حزن و غم و اندوه اهلالبيت و مسلمانان واقعيخواهد شد و آنان نميتوانند آن را محل تجديد سال خود قرار دهند و با تحويل آن سرور و خرسندي به همراه داشته باشند و به اصطلاح عيد بگيرند، به اين جهت ابتداي سال قمري را اول ماه ربيع الاول قرار دادند.
خامساً: ماه محرم ابتداي سال در زمان جاهليت بوده که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام اين رسم جاهليت را برداشتند و ربيع الاول را که حادثه بزرگ اسلامي (هجرت) در آن رخ داده، ابتداي سال مسلمانان قرار دادند.
پس با اين تفسير و تحقيق که بيان کرديم بهترين گزينه براي مبدأ تاريخ اسلام که با ابتداي ماه قمري تطابق داشته و همچنين با واقعه مهم تاريخي نيز تناسب داشته باشد «اول ماه ربيعالاول» است که پيامبر صلي الله عليه و آله آن را تعيين و اميرالمؤمنين عليه السلام آن را تثبيت کردند، ولي متأسفانه مسلمانان پس از گذشت چند سالي که سنه هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله را به عنوان مبدأ تاريخ خود قرار داده بودند ابتداي آنرا تغيير داده و به همان رسم جاهلي قبل از اسلام، «اول محرم» را ابتداي آن قرار دادند که هيچ تناسبي با هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله ندارد و آن روز، يعني «اول محرم» را به عنوان اول سال جشن گرفته و عيد قرار دادند و ده روز تا روز عاشورا شادي و سرور کرده و ميکنند.
چرا اسلام ماه هاي قمري را تعيين نموده نه ماه هاي شمسي را؟! تقويم هجري قمري که تقويم شايع بين مسلمانان است، به پيروي قرآن ميباشد که در سوره توبه آيه 36 ميفرمايد: «إنّ عدّه الشّهور عند الله اثنا عشر شهراً في کتاب الله يوم خلق السّموات و الارض منها اربعه حرم ...» يعني: «يقيناً شماره ماهها نزد خدا از روزى كه آسمانها و زمين را آفريده در كتاب خدا دوازده ماه است، از آن ها چهار ماهش حرام است ...» بر اساس اين آيه هر دوازده ماه، يک سال را تشکيل ميدهند، اما چگونه ميتوان مدت زمان يک ماه را تشخيص داد؟ قرآن جواب داده و در سوره يونس آيه 5 ميفرمايد: «هو الّذي جعل الشّمس ضياءً و القمر نورا فقدّره منازل لتعلموا عدد السّنين و الحساب ...» يعني: «اوست خدايي که مقرر کرد خورشيد را درخشان و ماه را روشن، و معين کرد (براي ماه) منزل هايي را تا شما بدانيد شمار سالها و حساب (روز و هفته و ماه) را». و نيز در سوره فرقان آيه 61 ميفرمايد: «تبارک الذي جعل في السّماء بروجاً و جعل فيها سراجاً و قمراً منيراً ... » يعني: «بزرگوار است خدايي که مقرر کرد در آسمان برج ها را و مقرر کرد در آن چراغي (نور بخش چون خورشيد) و ماه را نوراني». بر اساس اين آيات قرآن هر ماه مدت زماني است که قمر منازل بيست و هشتگانه و يا برج هاي دوازدهگانه سماوي را سير ميکند. در سوره بقره آيه 189 ميفرمايد: «يسئلونک عن الأهلّه قل هي مواقيت للنّاس و الحجّ ...» يعني: «اي پيامبر از تو ميپرسند که اهلّه (هلال ماه) چيست؟ بگو اين هلالها وسيلهاي است براي مردم تا اوقات و زمان حج گزاردن را تشخيص دهند ...» لذا مـاههاي قمري اهميت خاصي در اسلام دارند، بدين جهت بسياري از تکاليف فردي و اجتمـاعي نظير روزه ماه مبارک رمضان، عيد فطر، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، بيتوته در سرزمين منا، اعمال عيد قربان، مدت شيردهي کودکان، بلوغ شرعي پسر و دختر، زمان تعلق گرفتن زکات و خمس، آغاز ماه هاي حرام به منظور پرداخت ديه ها و مسائل مربوط به آن، جنگ و دفاع و ايام و ليالي که عبادت هاي مستحبي در آن ذکر شده، همه بر اساس تاريخ قمري مقرر شده که اين خود يکي از مزاياي بارز اسلام ميباشد که تعيين تکاليف را بر اساس ماه هاي قمري قرار داده است، زيرا ماه هاي قمري با گردشي که در فصل ها دارند تنوعي در عبادات و تکاليف ديني به وجود ميآورند که در نشاط عبادت و تربيت روحي اثر بسزايي دارد. ولي ماه هاي شمسي ثابت و يکنواخت هستند و اين ثبات در مرور زمان براي انجام تکاليف و عبادات خسته کننده است و باعث ميشود نشاط در عبادات گرفته شود، مثلاً براي هميشه تمام مردم و مکلّفين بايد ماه رمضان را در فصل تابستان يا فصل زمستان يا ... قرار ميدادند و گرفتن روزه در تابستان براي هميشه خسته کننده بود و اگر در زمستان واقع ميشد در تحمل مشقّت و تربيت نفس چندان اثر مطلوبي نداشت و همين گونه است ساير تکاليف واجب و مستحب. لذا اسلام ماه هاي قمري را براي انجام تکاليف واجب و مستحب مقرر نمود تا بشر در اين تحوّلات ازمنه و امکنه در هواهاي مختلف بهرهمند شود و از يکنواخت بودن زمان و مکان خسته و کسل و تنگ حوصله نشود و چنانکه گفتيم اگر ماه رمضان يا حج خانه خدا هميشه در روزهاي گرم تابستان ثابت ميبود موجب انزجار و خستگي روح ميشد. لذا اوقات ماه هاي قمري اينگونه نيست چون در طول سال در فصل هاي مختلف در گردش است و در اداي فرائض و سنن ديني و مذهبي تأثير بسـزايي در روح دارد. و از طرف ديگر دستيابي به ماه هاي قمري سهلالوصول است، به عبارت ديگر از گردش منظم ماه به دور زمين تقويم روشني بدست ميآيد که حتي افراد بيسواد و بيابان گرد به آن ميرسند، بر خلاف ماههاي شمسي که تنها دانشمندان نجوم از طريق رصدخانههاي نجومي و محاسبات رياضي ميتوانند موقعيت خورشيد را در فلان برج تشخيص دهند و عامه مردم از رسيدن به آن محرومند، بلکه مجبورند به تقويمهايي که به وسيله منجّمان تنظيم ميشود مراجعه کنند که از قديم الايام مراجعه به منجّمان در مکان ها و زمان هاي متعدد بسيار دشوار يا محال بوده و حال آنکه بهتـرين تقويم و زمانبندي آن است که: سهل الوصول، طبيعي و همگاني باشد و ماه هاي قمري اين سه ويژگي را دارند. لذا حرکت ماه به دور زمين براي همگان امري آشکار و سهلالوصول ميباشد، بدين جهت اسلام ماه هاي قمري را براي انجام واجبات و مستحبات قرار داده و نيز در صورت تشخيص ندادن فرموده اگر دو نفر عادل از رؤيت آن خبر دهند ديگران ميتوانند به خبر آن دو عادل عمل کنند و تکاليف و وظايف شرعي خود را بجاي آورند.
نام ماه هاي قمري
در خصوص نام ماه هاي قمري در تقويم هجري بايد گفت که: اين اسامي از دورههاي قبل به اسلام رسيدهاند و ماههاي فعلي يعني: ربيع الاول، ربيع الثاني، جمادي الاول، جمادي الثاني، رجب، رمضان، شوال، ذي القعده، ذي الحجه، محرم و صفر قدمت تاريخي و سابقه طولاني دارند و به زمان حضرت ابراهيم عليه السلام و به ديـن حنيف ابراهيمي مربوط و منسوبند و اسلام آنها را امضا نموده است. در اين تقويم ديني، چهار ماه (رجب، ذي القعده، ذي الحجه و محرم) حرام شناخته شدهاند که در قرآن کريم نيز به رعايت حرمت آنها تأکيد شده است. پس از حضرت ابراهيم عليه السلام دقيقاً معلوم نيست، اين نام ها چگونه و به چه انگيزهاي عوض شده اند، که نامهاي اوليه آنها عبارت بوده از: خوان(ربيع الاول)، وبصان(ربيع الثاني)، الحنين(جمادي الاول)، ربي(جمادي الثاني)، الأصم(رجب)، عاذل(شعبان)، ناتق(رمضان)، وعل(شوال)، ورنه(ذيالقعده)، برک(ذي الحجه)، المؤتمر(محرم)، ناجر(صفر). اين نام ها تا زمان جاهليت قبل از اسلام بوده تا اينکه بعدها به نام هاي دوازدهگانه: ربيعالاول، ربيع الثاني، جمادي الاول، جمادي الثاني، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذي القعده، ذي الحجه، محرم و صفر جابجا شده؛ برخي از نويسندگان اين جابجايي را تقريباً دو قرن قبل از مبدأ تاريخ هجري قمري ميدانند که توسط جناب کلاب بن مرّه عليه السلام که يکي از اجداد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بوده انجام شده است. شايان ذکر است که اجداد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله همگي موحّد بوده و وصي انبياء پيشين بودهاند، لذا ميتوان گفت جناب «کلاب بن مرّه» جدّ رسول خدا صلي الله عليه و آله اين جابجايي را بدون اذن وحي انجام نداده است. مسعودي در «مروج الذهب» مينويسد: محرم را محرم ناميدند به جهت اينکه در اثناي آن جنگ و غارت حرام بوده،؛ و صفـر گويند به جهت اينکه بازارهايي در يمن به پـا ميشده که آن را «صفري» ميگفتند و نيز گويند به جهت اينکه در اثناي اين ماه شهرها از مردم خالي ميشده براي جنگ و اين نام را از «صفر» به معناي خالي گرفتند. ماه ربيع الاول و ربيعالثاني: به سبب اينکه مردم و چهارپايان بهار خوري ميکردند و ممکن است اين نامها در آن موقع مقارن بهار بوده و بعدها استمرار يافته. جمادي الاول و جمادي الثاني: وقت تسميه اين دو ماه آب يخ ميبسته است. ماه رجب: به معناي بيم داشتن است.
ماه شعبان: که در اين ماه منشعب ميشدند بر سر آب هايشان.
ماه رمضان: در وقت تسميه آن از شدّت گرما زمين تفتيده بوده و رمضان به معناي گرماست.
ماه شوال: در اثناي آن شتر دُم خود را از شدت شهوت بلند ميکرده است و شوال به معناي بلند کردن است.
ماه ذيالقعده: به مناسبت آنکه در اثناي آن از جنگ و غارت فرو مينشستند و قعود به معناي نشستن است.
ماه ذي الحجه: به مناسبت آنکه مراسم حج در اثناي آن بوده.
در اسلام چهار ماه وجود دارد که از حرمت خاصي برخوردارند مثل اينکه جنگ در اين چهار ماه حرام ميباشد، اين ماه هاي حرام عبارتند از: رجب، ذي القعده، ذي الحجه و محرم. بعضي از مفسرين فرمودهاند: تحريم جنگ در اين چهار ماه از زمان حضرت ابراهيم خليل عليه السلام بوده است که در عصر جاهليت عرب نيز به عنوان يک سنّت به قوّت خود باقي بوده. ذکر اين نکته لازم است که تحريم جنگ در اين چهار ماه در صورتي است که جنگ از ناحيه دشمن به مسلمانان تحميل نشود که در اين صورت دفاع واجب ميگردد. و آيه 36 سوره توبه براي تأکيد ميفرمايد: اين آيين ثابت و پابرجا و تغيير ناپذير است «ذلک الدّين القيّم». از پارهاي از روايات استفاده ميشود که تحريم جنگ، در اين چهار ماه علاوه بر آيين ابراهيم، در آيين يهود، مسيح و ساير آيينهاي آسماني نيز بوده است و جمله «ذلک الدّين القيّم» ممکن است اشاره به اين نکته نيز بوده باشد، يعني از نخست در همه آيينها به صورت يک قانون ثابت وجود داشته است.
عام الفيل چيست؟
همانطور که قبلاً متذکر شديم، مردم جزيره العرب قبل از هجرت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ، تاريخ خود را طبق «عام الفيل» محاسبه ميکردند و عام الفيل سالي است که ابرهه با سپاه فيل به مکه آمد و خواست کعبه را خراب کند که به امر پروردگار پرندگاني از سمت دريا ظاهر شدند و هر کدام با منقار و پاهاي خود سنگريزههايي را بر سر ابرهه و لشکريانش انداختند و آنان را سنگ باران کردند، به طوري که سرهاي آن ها شکست و گوشت هاي بدنشان از هم پاشيد. قرآن کريم اين داستان را در «سوره فيل» اينگونه بيان ميکند: «آيا نديدي که پروردگار تو با اصحاب فيل چه کرد؟ آيا مکرشان را در گمراهي و تباهي قرار نداد؟ دستههايي از پرندگان را به سوي آن ها فرستاد تا سنگ هايي از گِل پخته بر سر آن ها انداخته و اجساد آن ها را مانند برگ هاي خورده شده قرار داد». پـس از ظهور اسـلام تا قبل از هجـرت، مردم و مسلمانان براي تـاريخ از «عام الفيـل» استفاده ميکردند تا اينکه روز هجرت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله يعني «اول ربيع الاول» سرآغاز تاريخ مسلمانان قرار گرفت و تمام حوادث و وقايع را با آن سنجيده و تاريخ گذاردند.
تاريخ الطبري، ج2، ص 110. براي مثال رجوع شود به: فتوح البلدان، ص 72 و تاريخ اصفهان، أبي نعيم، ج1، ص 52. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 145. تاريخ الطبري، ج 2، ص 110. تاريخ مدينة دمشق، ج1، ص 37. المستدرک علي الصحيحين، ج3، ص 15. همان. عنوان المعارف و ذکر الخلائف، ص 11. الخطط للمقريزي، ج 1، ص 184. بحارالأنوار، ج 55، ص 351. فتح الباري، ج 7، ص 209؛ الإعلان بالتوبيخ، ص 79 ؛ مآثر الإنافة، ج 3، ص 337. البداية و النهاية، ج 3، ص 206 و ج 7، ص 74. مرآة العقول، ج 5، ص 350. بلدالأمين، ص 184. اقبال الاعمال، ج2، ص 678. بحارالأنوار، ج 58، ص 36. همان. إقبال الأعمال، ج 1، ص 5. الکافي، ج2، ص 341. تفسير عياشي، ج1، ص 101 - تفسير نورالثقلين، ج1، ص 204. سوره بقره، آيه 207. گاهشماري در تاريخ، ابوالفضل نبئي، ص 125. تاريخ آداب العرب، ص 134. رجوع شود به: دانشنامة جهان اسلام، ج 7، ص 808-857. بحارالانوار، ج 15، ص 117. تلخيص از مروج الذهب، ج 2، ص 188-189. مجمع البيان، ج 3، ص 382 و ج 5، ص 45. تفسير نمونه، ج 7، ص 406.
ريشه نوروز قبل از اسلام
روز عيد باستاني ايرانيان يکي از موضوعات کهني است که مورد توجه مورخان بوده و راجع به پيدايش و تاريخچه آن مطالبي نقل کردهاند که از حوصله اين نوشتار خارج است و ما مختصراً آن را نقل ميکنيم. بعضي نقل کردهاند که: در زمان گشتاسب نوروز در اول حمل بوده و چون سي سال از پادشاهي او گذشت، زرتشت بيرون آمد و گشتاسب آيين زرتشت را پذيرفت، زرتشت نوروز را در اول سرطان قرار داد، بنابراين «اول حمل» نوروز يزداني و «اول سرطان» نوروز زرتشتي است. تاريخ و تعليم زرتشت مينويسد: «زرتشتيان به عيد نوروز اهميت بسياري ميدادند و آن را طي آيينهاي مخصوصي مانند دعا و نيايش، مراسم عشاي رباني، نذر، قرباني و غذا دادن گرامي ميداشتند و پادشاهان نيز با انجام تشريفات و مراسم خاصي اين عيد را بزرگ ميداشتند». تاريخ کامل ايران مي نويسد: «يکي از مهمترين اعياد ايام ساسانيان نوروز بوده که جشن بزرگي بوده و اولين روز سال محسوب ميشده است (سپس مينويسد) بايد دانست که گرچه اولين ماه سال فروردين نام داشته ولي مانند امروز اين ماه از اول بهار شروع نميشده بلکه ابتداي آن در اول تابستان بوده است و نوروز در اول تير تقويم کنوني آغاز ميشده است» و در زمان سلجوقيان از ابتداي بهار سال شمسي محاسبه گرديد. بعضي گفتهاند: «جمشيد در دوره خود اين روز را نوروز ناميد و عيد گرفت و به مردم بخششها نمود»؛ وي پسر طهمورث، برادر و يا برادرزاده طهمورث بوده و ميگويند: «در روز تحويل آفتاب به حمل تاجي مکمل به جواهر بر سرخود نهاد و بر سريري که بر سر ستون ها بوده نشست و آن روز را نوروز خواند». لذا نوروز از همان دورههاي باستان در نزد پادشاهان گرامي و بزرگ بوده و بعد از اسلام خلفاي عباسي بيش از همه به آن بهاء دادند و در چنين روزي جلوس ميکردند و جميع طبقات لشکري و کشوري در مجلس خليفه حاضر ميشدند و به خليفه تبريک ميگفتند و هدايا ميآوردند. آنچه درخور تأمل است اين است که از زمانيکه بنياميه و بنيالعباس خلافت را به سلطنت تبديل کردند، نوروز را نيز احيا نمودند و براي اينکه با قيام هاي گوشه و کنار ايران مقابله کنند، حکومت خويش را ملّي اسلامي جلوه ميدادند و خود را مروج و مدافع آداب و سنن متروک باستاني معرفي ميکردند و از طرفي خلفاي بنياميه و بنيالعباس تشريفات سلطنتي و تجملات درباري به شيوه سلاطين ايران را پسنديده و همانند آنها بر تخت مينشستند و بار عام ميدادند تا دربار خود را بهتر از دربارهاي امپـراطـوري روم و ايران جلوه دهند. البته نفوذ وزراي ايراني در دربار خلفاي بنيالعباس بيتأثير نبوده است، ولي بعضي برآنند که آل بويه و ديلميان که شيعه بودند آغاز سال را اول فروردين قرار دادند، و سلجوقيان به تبع ديلميان اين تاريخ را انتخاب نمودند و اين کار آنها به جهت اين بوده که 18 ذيحجه الحرام سال دهم هجري قمري که پيامبراسلام صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را به خلافت و جانشيني منصوب و معرفي نمودند با اول فروردين مطابق بوده، لذا در ميان تواريخ سال شمسي را که اول سال ايرانيان قبل از اسلام بوده پذيرفته و ابتداي آن را از تير ماه به اول فروردين برگرداندند و آن را به عنوان اول سال شمسي هجري اختيار کردند و اين تا زمان ما باقي مانده است. نوروز در روايات
ابن شهر آشوب نقل ميکند: «روزي منصور عباسي به امام موسي بن جعفر عليه السلام پيشنهاد کرد که روز نوروز براي تبريک به جاي خليفه جلوس کند و هر چه نزد او آوردند، دريافت نمايند. امام عليه السلام فرمودند: «من اخباري را که از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيده، بررسي کردم و از اين عيد خبري نديدم، اين روش فارسيان (ايرانيان قبل از اسلام) بوده و اسلام آن را محو نموده و معاذالله آنچه را که اسلام محو کرده من زنده کنم». منصور گفت: «ما اينکار را براي سياست لشکر خود ميکنيم، به خداي علي العظيم بايد جلوس کني»! حضرت جلوس کردند و ملوک و امرا و لشکريان نزد حضرتش آمده و تبريک ميگفتند، بعضي از اُبهت و جلال آن حضرت به شعف آمده و اشک ميريختند و هدايا و تحف بسياري براي حضرتش آوردند و خادم منصـور که بالاي سر آن حضـرت ايستاده بود آنچه را ميآوردند زير نظر داشت و ميشمرد و مينوشت. در ميان مردم، مرد بسيار پيري آمد و عرض کرد: «يابن رسول الله! من مردي بيچارهام و مالي ندارم ولي سه بيت شعر را که جدم درباره جدت امام حسين عليه السلام سروده است برايتان تحفه آورده ام» و سپس آنها را سرود و خواند. حضرت فرمودند: «هديه تو را پذيرفتم، بنشين بارک الله فيک»! سپس سر برداشتند و به خادم خود فرمودند: «نزد خليفه برو و اين اموال را به او معرفي کن و بگو با آنها چه بايد کرد»؟ خادم رفت و برگشت و گفت: «منصور ميگويد: همه را به امام موسي بن جعفر عليه السلام بخشيدم، هرچه خواهد با آنها عمل کند». امام عليه السلام رو به آن پيرمرد کردند و فرمودند: «من تمام اين اموال را به تو بخشيدم». در روايت ديگري معلّي بن خنيس ميگويد: روز نوروز خدمت امام جعفر صادق عليه السلام رسيدم، آن حضرت به من فرمودند: «آيا ميداني نوروز چه روزي است»؟ عرض کردم: «فدايت شوم! اين روزي است که ايرانيان آن را گرامي ميدارند و در آن به يکديگر هديه و عيدي ميدهند». امام عليه السلام فرمودند: «سوگند به اين خانه کهن که در مکه است اين روز ريشهاي کهن دارد که برايت توضيح ميدهم تا آن را بداني». عرض کردم: «اي آقاي من آموختن آن از شما نزد من محبوبتر است از زنـده شـدن مردگانم و مرگ دشمنانم»! آنگاه امام عليه السلام فرمودند: اي معلي! روز نوروز، همـان روزي است که: - خداونـد در آن از بنـدگان پيمان گرفت که او را بپرستند و هيچ شريکي برايش نگيرند و به پيامبران و حجت هاي او و امامان عليهم السلام ايمان بياورند.
- «نوروز» نخستين روزي است که خورشيد در آن طلوع کرد و بادها وزيدن گرفت و گلها و شکوفههاي زمين آفريده شدند.
- «نوروز» روزي ميباشد که کشتي نوح عليه السلام بعد از طوفان به کوه جودي نشست.
- «نوروز» روزي است که حقتعالي گروهي را كه هزاران نفر بودند و از خانه هـاي خـود از ترس مرگ فرار كردند و (در بيابان) مردند دوباره زنده كرد.
- «نوروز» روزي است که جبرئيل در آن بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد.(روز مبعث)
- «نوروز» روزي است که پيامبر صلي الله عليه و آله ، علي عليه السلام را بر دوش خود بلند كرد تـا توانسـت بت هاي قريش را از فراز بيت الحرام (كعبه) به زير افكند و بشكند.
- «نوروز» روزي است که حضرت ابراهيم عليه السلام بت هاي نمروديان را شكست.
- «نوروز» روزي است که پيامبر صلي الله عليه و آله اصحاب خود را امر كـرد تـا با علي عليه السلام به عنوان امير مؤمنان بيعت كنند.(روز غدير)
- «نوروز» روزي است که پيامبر صلي الله عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام را بـه سـوي جـنيان فرستاد تا از آنان براي او بيعت گيرد.
- «نوروز» روزي است که با اميرالمؤمنين عليه السلام براي بار دوم بيعت شد.
- «نوروز» روزي است که اميرالمؤمنين عليه السلام بر خـوارج نهـروان ظفـر يافـت و سـركرده آنـان ذوالثديه را كشت.
- «نوروز» روزي است که قائم ما عجل الله تعالي فرجه الشريف ظاهر گردد و امامان ديگر نيز رجعت خواهند کرد.
- «نوروز» روزي است که قائم ما عجل الله تعالي فرجه الشريف بر دجال پيروز گردد و او را در ميدان كناسـه كوفـه به دار آويزد.
- و روز نوروزي نيست مگر اينكه ما توقع فرج را در آن داريم، زيرا آن از روزهاي مـا و شيعيان ماست، مردمان عجم احترام آن را نگهداشتند و شما آن را ضايع كرديد.
گرچه روايات متعددي در مورد نوروز وجود دارد که در کتب ديني و احاديث ذکر شده ولي از جهت سندي تضعيف شدهاند، لذا ما نميتوانيم «نوروز را به عنوان نوروز» عيد مذهبي و ديني بدانيم، بدين جهت علامه مجلسي رحمه الله پس از نقل روايات نوروز ميفرمايد: «اين اخبار با خبر معلّي ناسازگار است و نشان ميدهد که نوروز اعتبار شرعي ندارد، چون خبر معلّي سندش قوي تر و شهرتش در ميان اصحاب بيشتر است و ميتوان آن را حمل بر تقيه کرد زيرا در خبر معلّي نکاتي وجود دارد که حاکي از تقيه است». بنابراين با صرف نظر از صحت سندي روايات ذکر شده ميگوييم: اگر در روايات، «نوروز» ذکـر شده در آنهـا اشاره به وقـايع دينـي مثل «انتصـاب علي بن ابيطالب عليه السلام به خلافت» عنوان شده که در اين روز بوده و چه بسا بدين وسيله امامان بزرگوار ميخواستهاند ما را از رسوم جاهلي قبل از اسلام برهانند و متوجه حقايق ديني بگردانند نه اينـکه نوروز را به عنوان عيد نوروز تأييد کرده باشند، لذا به نظر ما هر دو دسته از اخبار فاقد شرايط حجيت هستند و همانگونه که اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايند: «نوروز ما هر روز است» و «هر روزي که در آن نافرماني خدا نشود، آن روز عيد است» البته ديد و بازديد همچنانکه در ايران سنت است، اشکال ندارد.
نوروز و عيد غدير شمسي
مصادف بودن نوروز با هجدهم ذيحجه الحرام و عيد غدير خم
«دکتر ذبيح الله صفا» مينويسد: «نوروز با زمان جلوس حضرت علي عليه السلام به ولايت و خلافت توافق داشته است به اين معني که «غدير خم» در سال دهم هجري مطابق با 29 حوت و روز چهاردهم از خمسه مسترقه و بالاخره نزديک به فروردين ماه و اول نوروز بوده است و نيز برخي جلوس حضرت علي عليه السلام به خلافت را که در 18 ذيحجه سال 35 هجري قمري اتفاق افتاده است با نوروز جمشيدي مصادف ميدانند». همچنين جناب آقاي «دکتر ابوالفضل نبئي» در کتاب «گاهشماري در تاريخ» مينويسد: «با تعبير تشيّع از نوروز اين عيد در فرهنگ امروزي اجتماع ما غير از عيد ملّي و جشن آغاز تحويل سال است بلکه از اعياد و يا مجموعهاي از اعياد مقدس اسلامي و مذهبي به شمار آمده و از زماني که نفوذ تشيّع در ايران روي به فزوني نهاد و به خصوص از زمان صفويه که دولت شيعي به حاکميت رسيد و از آن تاريخ به بعد مذهب تشيّع مذهب رسمي ايران شناخته شد، نويسندگان و گويندگان در اعصار مختلف در نثر و نظم خويش اين روز را با روز «عيد غدير» و همچنين آغاز خلافت حضرت علي عليه السلام يکي گرفتند». شاعران دورههاي مختلف چون «قاآني شيرازي» و «سيد احمد هاتف اصفهاني» اشعار نغز و غرّايي دارند که عيد غديرخم را با عيد نوروز باستاني هم زمان ميدانند. «قاآني شيرازي» در منقبت مظهر العجائب، اسدالله الغالب، حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام ميگويد:
رســانـد بـاد صبـا مــژده بهـار امــروز ز توبه توبه نمــودم هـزار بار امــروز بديـــع نيسـت دلا، گر جهـانيان مستنــد بديع آنکه نشسته است هوشيار امروز! به کام اهل سعادت دميد گل، از شـــاخ به چشـم اهل شقـاوت، خليد خار امروز رسد به گوش دل اين مژدهام زهاتف غيب که گشت شير خداونـد، شهـريار امروز به جاي خاتــم پيغمبــران باستحقـــاق گرفت خواجه کروبيـــان قــرار امروز بر غــم دشمـن ابليـس خـو پديد آمــد ز آستيـن خفـا دسـت کـردگـار امروز نشست صاحب مسند، فراز مسند حــق شکفت فخر و بپژمرد، عيب و عار امروز به گــرد نقطــه ايمان کشيد بار دگـر مهنــدس ازلـي آهنيــن حصار امروز ز کـاربنـدي معمارکار خانه غيــب بناي دين خـدا گشت استـوار امـروز رسيد با خطر مــوج، کشتــي اســلام به بادباني لطـف تو، بـر کنـار امـروز به ممکنــات ز آغــاز دهر تا انجــام جلال بار خـدا گردد آشـکار امـروز همچنين سيد احمد هاتف اصفهاني در ابياتي چنين سروده است: نسيم صبح، عنبر بيز شـد بر توده غبـرا زمين، سر سبز، نسرين خير شد چون گنبد خضراء ز فيض ابر آزادي زمين مرده شـد زنـده ز لطـف بــاد نــوروزي، جهــان پيـر شد بُرنا به پاسخ نارون گفتش: کز اطفال چمن بگذر که امـروز امهـات از شوق در رقصنـد با آبا! همايون روز «نوروز» است امروز و به فيروزي بر او رنـگ خلافت کـرده «شــاه لافتي»، مأوا
همانطور قبلاً ذکر کرديم، در روايات آمده است: «نوروز روزي بوده که پيامبر صلي الله عليه و آله ، اميرالمؤمنين عليه السلام را به جانشيني و خلافت منصوب نمودند و به جهانيان معرفي کردند» لذا با تأمل در اين روايات چنين بر ميآيد که نوروز با ولايت اهل بيت عليهم السلام پيوندي دارد که متأسفانه به فراموشي سپرده شده است و چه نيکوست مؤمنين در اين روز به حقيقت ولايت اهل بيت عليهم السلام توجه کنند و اين سنت فراموش شده (عيد ولايت شمسي) را زنده کنند و آن را به نام «عيد غدير شمسي» پاس بدارند و چنانکه در روايات ذکر شده که: «در اين روز قائـم آل محمد عليه السلام ظاهر خواهد شد و امامان ديگر نيز رجعت خواهند کرد» چه نيکوست هر روزي از دوازده روز ايام نوروز را به نام نامي يکي از امامان معصوم عليهم السلام گذاشته و در آن روز به بزرگداشت ولايت آن امام عليه السلام همت گماريم و هنگام ديد و بازديد و مصافحه اين جمله را بگوييم: «الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه اميرالمؤمنين و الائمه المعصومين عليهم السلام » در اين صورت است که نوروز نماد اتحاد کلمه همه مسلمانان ميشود که در کنار يکديگر بودن و لذت بردن از طراوت طبيعت با توجه به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و فرزندان معصومش، منتظر ظهور موفور السرور آخرين حجت الهي گردند. بايد اين نکته را تذکر دهيم که: در روايات نوروز کلمه «عيد» بر عنوان «نوروز» به کار نرفته و اين روز را به عنوان نوروز فارسها، عيد ديني و اسلامي معرفي نکردهاند، ولي با توجه به احاديثي که ميفرمايد، روز انتصاب اميرالمؤمنين عليه السلام به خلافت و ولايت توسط پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در روز غديرخم منطبق با نوروز بوده، ميتوان آن را «عيد غديرشمسي» ناميد که متأسفانه به علت عدم آگاهي دادن و فرهنگ سازي نمودن، اين حقيقت به فراموشي سپرده شده است.
يک مکاشفه
اول فروردين در تهران منزل يکي از نزديکان و دوستان قديمي مهمان بودم، ميزبان و ديگر اعضاي خانواده ميزبان - چون اول فروردين بود و ايرانيان براي اول فروردين و روز تحويل سال شمسي مراسم ويژهاي دارند - دور هم جمع شده بودند و مختصر جشني گرفته بودند، من نيز به تبع آنان کنارشان در مجلسشان شرکت کردم. ميزبان سفره هفت سين پهن کرده بود و همه لباسهاي نو پوشيده و بخور روشن کرده بودند و چون ميزبان شخص مقدسي بود مشغول خواندن قرآن و دعا و منتظر تحويل سال بود و من که ديشب آن روز کم خوابيده بودم و احساس خستگي ميکردم از ميزبان اجازه گرفتم و در اطاق ديگري قدري به استراحت پرداختم که در عالَم مکاشفه ديدم: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و همراهانشان از مکه خارج شدند در حاليکه جمع بسيار زيادي همراه آن حضرت بودند تا اينکه رسيدند به مکان گودي که درختان پراکنده داشت، آن حضرت زير درختي نزول اجلال نمودند و دستور دادند همه مسلمانان جمع شوند تا برايشان خطبهاي بخوانند، من که از بالا نظارهگر بودم، ديدم مردم مثل سيل از هر طرف راهي آن مکان گود که سراشيبي بزرگي داشت شدند، سپس براي حضرتش منبري تهيه کردند و همه حلقه وار دور آن منبر نشستند. آنقدر جمعيت زياد بود که آن گودال بزرگ پر شد و مردم در سراشيبي هاي آن گودال تا بالاي آن نشستند (درست مثل زمين فوتبال که تماشاچيان دور تا دور زمين مينشينند و همه اِشراف بر وسط زمين دارند). من نيز به همراه جمعيت ديگري که به مراتب از مسلماناني که گرداگرد پيامبر صلي الله عليه و آله جمع شده بودند، بيشتر بوديم از عالم ذر همراه ملائکه و طايفه جن به سوي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله حرکت کرديم، شور و غوغاي شگفت آوري برپا بود، وقتي به نزديکي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله رسيديم، ما در بالاي سر آن حضرت گرداگرد حضرتش حلقه زديم، سپس بالاي سر ما طايفه جن حلقه زدند و فوق آنها ملائکه بودند، آنگاه پيامبراکرم صلي الله عليه و آله شروع به خطبه کردند. از هيچ موجودي اعم انسان و غير انسان صدايي بلند نميشد، حتي سرفه و عطسه از شخصي سر نمي زد و حتي حيوانات و احشامي که همراه حاجيان بودند سکوت کرده بودند و همه خلايق گوش فرا داده و مبهوت فرمايشات حکمت آميز آن حضرت شده بودند که ناگهان صدايي مانند تيک تاک ساعت به گوشم رسيد، آهسته و با اشاره به فردي که کنارم بود گفتم: اين صداي چيست؟! او آرام و آهستـه گفـت: صـداي تحويل سال است که بر ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام ميگردد، يادم آمد که امروز اول فروردين است و نزد بعضي از اقوام مثل ايرانيان اول سال شمسي است و اين روز را عيد ميگيرند و يادم آمد من ميهمان آقاي «ح» هستم و اينجا چه ميکنم؟! که ناگهان صداي تيک تاک ساعت قطع شد و درست در لحظهاي که به اصطلاح سال تحويل شد، پيامبراکرم صلي الله عليه و آله علي بن ابيطالب عليه السلام را با دست مبارکشان بلند کردند و به همه خلايق نشان دادند و فرمودند: «اين آقا خليفه من و جانشين و وصي من است». «من کنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» تمام اين مدت که در آن عالم بودم و زمان بسياري گذشته بود، علي بن ابيطالب عليه السلام روي دست پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله قرار داشت و من از قدرت و صلابت پيامبر صلي الله عليه و آله در شگفت بودم که چگونه اين همه مدت حضرت علي عليه السلام را سر دست بلند کرده و خطبـه ايراد ميکنند!!! سپس پيامبر صلي الله عليه و آله امر نمودند همه خلايق اعم از جن و انس و ملک، کوچک و بزرگ، زن و مرد، همه و همه با علي عليه السلام بيعت کنند در حالي که همگي براي بيعت با آن حضرت سبقت ميگرفتيم و فرياد ميزديم: «لبيک يا اميرالمؤمنين، لبيک يا اميرالمؤمنين ... ». ناگهان از سر و صدا و شادي اهل خانه که پاي تلويزيون نشسته بودند و برنامه تحويل سال را دنبال ميکردند، به خود آمدم و گفتم: «الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه اميرالمؤمنين و الائمه المعصومين عليهم السلام ». بعدها که به تاريخ مراجعه کردم ديدم عيد غدير خم سال دهم هجري منطبق با اول فروردين بوده، يعني اول سال شمسي هجري روز عيد سعيد غدير خم بوده است و در حقيقت اين ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است که باعث گردش زمين و طراوتش ميگردد و جان تازهاي به زمين مي بخشد، لذا دقيقاً زماني که پيامبر صلي الله عليه و آله دسـت علي عليه السلام را به عنـوان خليفه خود بلند کردند سال تحويل ميگردد و اين ساعت در هر سالي در اول فروردين بر حسب محاسبات نجومي به گردش در ميآيد و چه نيکو بوده و هست که مؤمنان ابتداي سال هجري شمسي خود را از هيجدهم ذي الحجه سال دهم هجري قمري شروع کنند و هنگام تحويل سال به ياد تحويل ولايت به اميرالمؤمنين عليه السلام بيفتند و ايمان به ولايت آن حضرت را به يکديگر تبريک گويند. و پر واضح است اين دعا که ميفرمايد: هنگام تحويل سال بگوييد: «يا محول الحول و الأحوال حوّل حالنا إلي أحسن الحال» يعني: «اي دگرگون کننده زمان و حالات، دگرگون کن حال ما را به نيکوترين حال» اين نيکويي حال فقط و فقط زير سايه ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و فرزندان معصومش ايجاد ميشود که بشريت زير بار آن نرفت و خلايق را دچار ظلمت و غيبت و دوري از امام معصوم عليه السلام کردند و به محروميتها مبتلا شدند، پس همه بايد براي ظهور موفورالسرور آخرين فرزند معصومِ پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله يعني امام زمان عليه السلام دعا کنيم، چنانکه در خبري نيز آمده است نوروز، روز ظهور امام زمان عليه السلام است، تا با ظهور آن حضرت حال مادي و معنوي ما به بهترين و نيکوترين حال برسد. و به جهت توجه به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و دعا براي فرج فرزند دلبندش بقيهالله ارواحنا فداه، اميد است که خدايتعالي در آستانه سال نو و شکوفايي شگفتانگيز طبيعت، زندگي سال جديد ما را به بهترين وجه نيکو گرداند و با ديدن تحوّل شگفت انگيز بهاري، يادآور آن تحول بزرگ ظهور امام زمان عليه السلام شويم و خود را با زندگي صحيح براي ياري آن حجت خدا مهيّا نماييم. اکنون وقت آن رسيده که مردان مؤمن و زنان مؤمنه دست از رسومات جاهلي قبل از اسلام بردارند و با توجه به درس و نويد بهار به بهار ظهور موفور السرور امام زمان عليه السلام ، شاديهايشان را در جهت رضا و خشنودي آن حضرت قرار دهند.
يک خاطره
روزي هنگامي که در مشهد مقدس ساکن بودم، موضوعِ «عيد غدير شمسي» را براي يکي از دوستان افغانيم که از علما بود شرح دادم، او اين موضوع را پسنديد و بسيار شگفت زده شد و گفت: تا به حال هيچ کس اين موضوع را مطرح نکرده است و چه زيبا ميتوانيم مؤمنان را در «نوروز» متوجه ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام کنيم!!! و عجيب اينکه ما در کشورمان خراسان (افغانستان) همه ساله در مزار شريف که منسوب به علي بن ابيطالب عليه السلام است هنگام تحويل سال در اول فروردين جمع ميشويم و فرياد «يا علي» سر ميدهيم، چه بسا اين سنت در مزار شريف به همين جهت باشد که غديرخم در اول فروردين بوده است. ماه ها بعد، اين دوست گرامي با من تماس گرفت و به ديدنم آمد و فرمود من اين موضوع را در «نوروز» هنگامي که مردم در مسجد جمع شده بودند، تبليغ کردم و گفتم: «در چنين روزي (اول فروردين) از سال شمسي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله علي بن ابيطالب عليه السلام را به جانشيني و خلافت خود برگزيد و به جهانيان معرفي نمود» سپس مطالبي پيرامون «غدير خم» بيان کردم و گفتم: «بياييد در اين روز و در اين ساعت تحويل سال به امر رسول خدا صلي الله عليه و آله که فرمود: زنان و مردان مؤمن با اميرشان علي بن ابيطالب عليه السلام بيعت کنند، ما نيز با گفتن «لبيک» با آن حضرت بيعت کنيم». لذا در لحظات تحويل سال سکوت کردم تا اينکه صداي ثانيههاي ساعت از سال گذشته از بلندگوي مسجد پخش شد و هنگامي که صداي تيک تاک ساعت جهت تحويل سال قطع شد، همه جمعيت از زن و مرد فرياد زديم:
يا علي، يا علي، يا علي، ...
لبيک يا اميرالمؤمنين، لبيک يا اميرالمؤمنين، لبيک يا اميرالمؤمنين، ...
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه اميرالمؤمنين و الائمه عليهم السلام
يا محول الحول و الأحوال حول حالنا إلي أحسن الحال
شور عجيبي در ميان شيعيان برپا شد، شعر و سرود در مدح آن حضرت خوانده شد و پس از آن همه يکديگر را در آغوش گرفته و مصافحه و روبوسي نموديم و ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام را به يکديگر تبريک گفتيم، آن قدر فضا روحاني شده بود که چند مريض صعب العلاج شفا يافتند و گفت: در سالهاي آتيه هر کجا باشم در لحظه تحويل سال جديد (اول فروردين) با گرامي داشتن ولايت مولايم اميرالمؤمنين عليه السلام با آن حضرت بيعت کرده و دوازده روز به نام دوازده امام معصوم شاد بوده و خداي تعالي را بر اين نعمت بينظير شکر و سپاس ميگويم و به همه مؤمنان تبريک گفته و اين رسالت را ميرسانم. اين دوست عزيز، اين لطف و عنايت معنوي را که شرح داد از تذکر اين حقير ميدانست که «عيد غدير شمسي» را به او معرفي کرده بودم. خرافه پردازيهايي از جاهليت قبل از اسلام يکي از خرافههايي که قبل از اسلام بين مردم ايران و بعضي از ممالک همجوار رايج بوده و هست «روز چهارشنبه سوري» است که به چهارشنبه آخر سال شمسي ميگويند. در حالي که همه قبول دارند که ريشه تاريخي چهارشنبه سوري از عقايد مجوس هاي قبل از اسلام بوده ولي در عين حال برخي از مسلمانان به آن پايبند بوده و خود را براي عمل به مراسم آن ملزم ميدانند، از جمله آتش روشن کرده و هفت مرتبه از روي آتش ميپرند و درخواست سلامتي از آتش ميکنند و هفتمرتبه به آتش ميگويند: زردي من از تو، سرخي تو از من... و يا در مراسم قاشق زني، ظرفي را با يک قاشق برداشته و شبانه در حالي که سر و صورت خود را پوشاندهاند، به در خانه يکديگر ميروند و با زدن قاشق به کف ظرف تقاضاي خوراکي ميکنند و اينقدر قاشق را به کف ظرف ميزنند که صاحب خانه را منزجر کرده و صاحب خانه براي رهايي از سر و صداي آنها مجبوراً به آنها چيزي ميدهد و اين گدايي را نوعي تبرّک و برکت به شمار ميآورند و در اين بين چه سرقتها و تجاوزها به حريم شخصي افراد که نميشود. بايد به اين حقيقت توجه داشت که بيشتر مردم ناآگاهانه دست به اين اعمال خرافي ميزنند که در اثر آن چه آسيب هاي جبرانناپذيري به خود و ديگران وارد ميکنند از قبيل: دزدي ها، آتش سوزي ها، نقص عضوها و تخريب چهره شهر و مزاحمت و اذيت رساندن به ديگران و ... . لذا فقهاي عظام و علماي بزرگ اسلام، بزرگداشت بعضي از مراسم جشن نوروز مثل پريدن بر آتش و تقاضاي سلامتي از آتش و چهارشنبه سوري را به هر نحوي که باشد، حرام ميدانند، زيرا زنده کردن آئين جاهليت و مجوس حرام ميباشد. از ديگر خرافات شايع، نحس دانستن سيزدهم فروردين است که ميگويند با پختن سمنو از نحوست خارج ميگردند و يا اينکه در روز سيزدهم با خارج شدن از خانه و شهر، نحوست را بيرون ميبرند و يا اينکه سبزهاي که از قبل در ظرفهايي کاشتهاند، در روز سيزدهم به بيرون از خانه پرتاب ميکنند که با پرتاب آن نحوست از آنها دور ميشود. اينها يک سلسله موهومات و خرافاتي است که بايد با آنها مبارزه فرهنگي کرد و مردم بايد قبل از هر چيزي اين باورهاي غلط را با تصحيح عقايد از روي بينش و عقل از خود دور کنند و بدانند هيچ چيز در عالم طبيعت نداريم که نحس باشد، بلکه هر روزي در جاي خود خوب است و همه روزهاي خداوند خوب هستند، بلکه اين ما هستيم که در اثر عمل خود، آن روز يا آن ساعت و يا ماه و سال را خوب ميبينيم و با اعمال و کردارمان آن را به بدي تبديل ميکنيم. لذا بايد با برنامهاي قاطع و فراگير، خرافي بودن اين موضوعات را به مردم رساند و از طريق سخنرانان و کانونهاي تربيتي اعم از دانشگاه، مدارس و رسانههاي جمعي، آگاهي و حقيقت را به مردم رساند تا از اين اعمال خرافي پرهيز کنند.
يک پيشنهاد
براي هدايت مردم به صراط مستقيم دين و همچنين مبارزه با خرافه گرايي که در ايـن ايام انجـام ميشود، مثل پريدن بر آتش و مراسم چهارشنبه سوري و يا اهميت دادن به تحويل سال و يا بيرون رفتن سيزدهم فروردين از خانه، يک پيشنهاد در تعظيم نوروز ميدهيم که هم با روز طبيعت و نوروز منافاتي نداشته باشد و هم مردم بتوانند به دور از خرافات جاهليت با شادي و سرور به استقبال روزهاي زيباي بهار و طبيعت بروند و آن پيشنهاد اين است که: همانگونه که در روايت معلي بن خنيس آمده که امام عليه السلام فرمودند: «إنه من أيامنا و أيام شيعتنا حفظته العجم و ضيعتموه أنتم ...»؛ و با توجه به روايت ديگري که آمده است: روز عيد غدير خم مصادف با اول فروردين بوده؛ و در روايت ديگري آمده است که: حضرت بقيهالله (ارواحنافداه) در اين روز ظهور خواهد نمود؛ روز اول فروردين را روز عيدغدير شمسي بناميم واين روز را به نام نامي اميرالمؤمنين عليه السلام و ولايتش عيد گرفته و بزرگ شماريم، همچنين روزهاي بعد را به نام ائمه معصومين عليهم السلام و خلفاي بحق رسول خدا صلي الله عليه و آله نامگذاري نماييم و روز دوم را بنام امام حسن عليه السلام و روز سوم را به نام امام حسين عليه السلام و ... روز دوازدهم را به نام مقدس امام زمان عليه السلام بناميم تا هم مردم سرور و شادي خود را داشته باشند و هم توجه به ولايت اهل بيت عليهم السلام نمايند و استفاده ديني نيز ببرند و روز سيزدهم را روز تبرّي جستن از مخالفان نبوت و امامت (برائت از کفار و مشرکين) نام گذاري کنيم. نام گذاري ايام نوروز به امامان معصوم از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام که مصادف با اولين روز انتصاب آشکار اميرالمؤمنين عليه السلام به خلافت و ولايت در هيجدهم ذيحجه بوده، هم با روز طبيعت منافاتي ندارد و هم با خرافهها نيز مبارزهاي مثبت صورت خواهد گرفت و به اضافه اينکه روزهاي اول بهار که سرشار از طراوت و نسيم بهاري است، يادآور ولايت و امامت ائمه معصومين عليهم السلام نيز است که در اين روز ابلاغ شده و تأثيرگذار در طراوت و نسيم بهار بوده است و اگر مردم آن را پذيرفته بودند، همه در بزرگترين نعمتهاي مادي و معنوي الهي فرو ميرفتند و براي هميشه در رفاه و آسايش به سر ميبردند و نهايتاً به بهشت دنيا و آخرت ميرسيدند. در اين صورت شادي و سرور مردم جنبه معنوي پيدا خواهد کرد و از منکرات و اعمال خلاف عقل و خرافهگري دور بوده و به صراط مستقيم دين رفته و منتظر ظهور آخرين منجي بشريت ميگردند که نويد ظهورش در نوروز نيز داده شده است، آن منجي که بهار دين و دنيا را براي ما به ارمغان خواهد آورد و کل بشريت را به کمال آسايش و طراوت و سعادت مادي و معنوي خواهد رساند. اينگونه به استقبال نوروز رفتن، نه فقط مردم را از محرمات و خرافات دور نگه ميدارد، بلکه باعث رشد فکري و ثواب اخروي نيز ميگردد و خانوادهها در آغاز سال جديد با تقويت روحيه ديني وارد طبيعت ميشوند و با پشتکار و علاقهاي خاص و پر از نشاط و شادي براي مهيا نمودن آيندهاي بهتر و زمينه ساز براي ظهور موفور السرور آخرين حجت الهي وارد جامعه ميشوند و متوجه اين حقيقت ميگردند که نوروز و بهار نماد و نويدي از ايام ظهور است. ٭ پر واضح است که اگر عيد غدير شمسي يعني ايام نوروز مصادف شد با ايام حزن اهل بيت عليهم السلام در مناسبتهاي قمري، بزرگداشت مناسبتهاي قمري مقدم هستند چون در شرع مقدس اسلام ماه قمري اصل است و بعد به ماههاي شمسي توجه شده است.
اول فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
در اينجا به مناسبت هر روز جهت ياد و بزرگداشت هر امام عليه السلام يک روايت ذکر ميشود.
بزرگداشت خلافت و امامت اميرالمؤمنين، علي بن ابيطالب عليه السلام
در چنين روزي اول فروردين (که مصادف با 18 ماه ذيحجه الحرام سال دهم هجري بوده) پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله که از حجه الوداع بر ميگشتند به سرزمين غديرخم رسيدند و به امر پروردگار، اميرالمؤمنين عليه السلام را به عنوان جانشين خود معرفي کردند.
پس چه نيکوست تا تحويل سال شد، به ياد تحويل ولايت به اميرالمؤمنين عليه السلام بيفتيم و آن را به يکديگر تبريک گوييم.
شيخ مفيد رحمه الله در مورد اين روز ميفرمايد: چون رسول خدا صلي الله عليه و آله مناسک حج را بجا آورد، علي عليه السلام را در قرباني خود شريک ساخت و با مسلماناني که همراهش آمده بودند به سوي مدينه بازگشت تا رسيد بجايي که معروف به غديرخم است و آنجا، جاي منزل کردن نيست، زيرا آب و چراگاه ندارد، پس آن حضرت در آنجا فرود آمد و مسلمانان نيز با او در همانجا فرود آمدند و سبب آن اين بود که دستوري از خدايتعالي درباره نصب خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام و جانشينان او در ميان امت پس از او نازل شده بود، پس خداي عزّوجلّ اراده فرمود که مردم را براي شنيدن فرمان جانشيني آن حضرت گرد آورد و خواست تا حجّت را در اين مورد بر همگي تمام کند. پس خداوند اين آيه را نازل فرمود: «يا أيُّهَا الرَّسوُل بَلّغ مَا أُنزِلَ اِلَيکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلّغت رِسالَتَه وَ اللهُ يَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ». يعني: «اي پيامبر آنچه را برتو نازل شده از طرف پروردگارت، (يعني جانشيني حضرت علي عليه السلام و تصريح امامت او) به مردم ابلاغ کن، و اگر نکني پس پيام او را نرساندهاي و خدا تو را از مردم نگه ميدارد. پس خدايتعالي در اين دستور واجب (يعني جانشيني حضرت علي عليه السلام ) تأکيد فرمود و از تأخير انداختن آن او را ترساند و نگهداشتن آن حضرت را از آزار مردم ضمانت کرده و به عهده گرفت، پس رسول خدا صلي الله عليه و آله به خاطر دستور خدا، در آن سرزمين فرود آمدند و مردم و مسلمانان هم گرد او فرود آمدند و آن روز روزي بسيار گرم و طاقت فرسا بود، پس رسول خدا صلي الله عليه و آله دستور داد زير درخت هايي را که در آنجا بود، پاک کنند و جهاز شتران را روي هم بچينند، پس به منادي خويش دستور داد در ميان مردم فرياد زند و آنان را گرد آورد، پس همگي گرد آمدند و بيشتر آن مردم از شدّت حرارت و گرمي هوا عباهاي خود را به ساق پاهاي خود پيچيده بودند، سپس حضرت بر جهاز شترها بالا رفت تا به بلندترين آنها رسيد و اميرالمؤمنين عليه السلام را نيز پيش خود خوانده و آن حضرت در طرف راست رسول خدا صلي الله عليه و آله ايستاد، سپس خطبهاي براي مردم خواند و سپاس خداي را بجا آورد و مردم را تا آنجا که در خور فهم و استعداد آنان بود موعظه فرمود و خبر ناگوار رحلت خويش را به آنان داده و فرمود: من به سوي خدا خوانده شدهام و نزديک است که دعوت حق را اجابت کنم و از ميان شما بروم، من در ميان شما بجا ميگذارم دو چيزي را که اگر به آن چنگ زنيد، هرگز گمراه نشويد: کتاب خدا (قرآن) و عترت من، اهل بيتم، همانا اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا اينکه نزد حوض کوثر بر من درآيند، پس به بلندترين آوازش فرمود: آيا من سزاوارتر از شما به خودتان نيستم؟ عرض کردند: خدا گواه است، چرا تو از ما به خودمان سزاوارتري! سپس حضرت پشت سر آن سخن در حاليکه بازوي اميرالمؤمنين عليه السلام را به دست گرفته بود، به طوري که زير بغلهاي آن حضرت پيدا بود، فرمود: پس هر کس من مولايش بودهام، اين علي مولاي اوست، خدايا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن ميدارد، ياري کن هر که او را ياري کند و واگذار هرکس او را واگذارد و دست از ياريش بردارد. سپس پايين آمد در حاليکه نزديک ظهر بود، پس حضرت دو رکعت نماز بجا آورد و اذان گوي حضرت براي نماز ظهر اذان گفت، حضرت با آنها نماز ظهر را خوانده و درخيمه و چادر خود نشست و به حضرت علي عليه السلام دستور فرمود: در چادري، برابر چادر او بنشيند، پس به مسلمانان دستور فرمود: دسته دسته نزد او بروند و به حضرت تبريک گويند و به عنوان امارت و فرمانروايي، مؤمنين براو سلام گويند و بيعت کنند. پس مردم اين کار را کردند سپس به همسران خود و زنان ديگر مسلمانان که همراه او بودند دستور فرمود: پيش او بروند و به عنوان امارت، مؤمنين بر او سلام کنند، آنها نيز انجام دادند. از جمله کساني که در بشارت، سخن را به درازا کشاند و بيش از ديگران اظهار شادماني کرد عمربن الخطاب بود و ازجمله سخنان او اين بود که گفت: به به، اي علي، امروزديگر تو فرمانرواي من و فرمانرواي هر مرد مؤمن و زن مؤمنه اي شدي. حسان بن ثابت نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده و عرض کرد: اي رسول خدا! آيا به من اذن ميدهي در اينجا شعري بگويم که خدا را خشنود سازد؟ فرمود: بگو اي حسان بنام خدا! پس حسان در جاي بلندي ايستاد و مسلمانان براي شنيدن سخنان و اشعارش گردن ها را کشيدند و او اين اشعار را انشاء کرد:
يناديهـم يـوم الغـدير نبيّهم بخـمّ و اسمع بالرسـول مناديّا و قال فمن مولاکم و وليکم؟ فقالوا و لم يبدوا هناک التعاديا الهک مولانا و انــت وليّنـا ولنتجدن منّا لک اليوم عاصياً فقال له: قم يا علي فانّنــي رضيتک من بعدياماماً وهادياً فمن کنت مولاه فهذا وليـه فـکونوا له انصار صدق موالياً هناک دعي اللهـم وال وليه و کن للذي عادي علياً معادياً
فقال له رسول الله صلي الله عليه و آله : لا تزال يا حسّان مؤيّداً بروح القدس ما نصرتنا بلسانک و انّما اشترط رسول الله صلي الله عليه و آله في الدعاء له لعلمه عليه السلام بعاقبه أمره في الخلاف، و لو علم سلامته في مستقبل الاحوال دعا له علي الاطلاق.
يعني: پيغمبرشان در روزغدير آنها را آواز داد و با چه آواز رسائي فرمود که همگي شنيدند.
فرمود: کيست فرمانروا و صاحب اختيار شما ؟ همگي بدون اظهار دشمني و اختلاف گفتند: خداي تو فرمانرواي ماست و تو صاحب اختيار مائي، امروز در ميان ما نافرمان و مخالفي نخواهي يافت. پس فرمود: اي علي برخيز که من تو را براي امامت و راهنمايي بعد از خودم برگزيدم. پس هرکه من فرمانرواي اويم، اين علي فرمانروا و صاحب اختيار اوست، شما براي او ياران باوفا و دوستدار او باشيد. و در اينجا دعا کرد که: خدايا دوست بدار دوستان او را، و با آنکس که با علي دشمني کند، دشمن باش. پس رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: اي حسّان! تا ما را به زبان ياري ميکني هميشه مؤيد بروح القدس باشي، و اينکه حضرت دعاي مشروط به او فرمود، براي آن بود که ميدانست در پايان کارش مخالفت با علي عليه السلام خواهد کرد، و اگر آن حضرت ميدانست که درآينده هم زندگي خود را به درستي و سلامت در عقيده و مرام سپري مي کند دعا را مشروط نميفرمود (تا آنگاه که ما را به زبان ياري کني) بلکه به طور اطلاق دعا ميفرمود. و همانند اين، آن شرطي است که خداوند در ستايش از همسران پيامبر فرمود و بدون شرط آنان را نستوده، زيرا ميدانسته که برخي از آنان در آينده تغيير حالت داده و دگرگون ميشوند و از شايستگي ستايش و ارجمندي بيرون ميروند و اينگونه فرمود: «اي زنان پيامبر شما همانند ديگر زنان نيستيد اگر بترسيد از خدا» و آنان را در اين باره چون خاندان پيغمبر صلي الله عليه و آله مورد ستايش قرار نداده آنگاه که آن خاندان ارجمند خوراک روزانهي خود را به يتيم و مسکين و اسير بخشش نمودند و خداي سبحان درباره علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام و حسن و حسين عليهما السلام که با شدت نيازي که به آن خوراک و قوت روزانه داشتند، ديگري را بر خود مقدم داشتند، اين آيات را فرستاد: «و به خاطر محبت به خدا، مسکين و يتيم و اسير را اطعام ميکنند، جز اين نيست که ما به خاطر خدا شما را اطعام کرده ايم، از شما جزا و شکري نميخواهيم؛ قطعا ما از پروردگارمان روزي که سخت و در هم پيچيده و هولناک است، ميترسيم؛ پس خدا آنها را از شرّ آن روز نگه داشته و به آنها طراوت و شادماني ميبخشد و جزاي صبري که کردهاند بهشت و حرير خواهد بود.پس پاداش آنها را بطور قطع و بدون قيد و شرط فرمود و مانند ديگران به زمان و حال مقيد نفرمود.
در مورد ولايت چهارده معصوم در سوره نساء ميفرمايد: «يا أيُّهَا الَذينَ آمَنوُا اَطيعُواللهَ وَ اَطيعُوالرَّسُولَ وَ اوُلِي الاَمرِ مِنکُم ...». يعني: «اي کساني که ايمان آوردهايد، خداوند و پيامبر را اطاعت کنيد و اولي الامر را نيزاطاعت کنيد ...». در روايات متعددي وارد شده است که «اولي الامر» دوازده امام معصوم عليهم السلام و فاطمه زهرا عليها السلام ميباشند که اولين آنها اميرالمؤمنين عليه السلام و آخرين آنها حجت بن الحسن عليه السلام ميباشند. و در کتب اهل سنت، در منابع متعددي آورده اند که بعد از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله دوازده امير خواهند بود و همه از قريش ميباشند که منطبق با امامان معصوم عليهم السلام شيعيان است. در صحاح ششگانه اهل سنت در «باب امارات» آمده است: جابربن سمره از حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله نقل نموده که فرمود: «پس از من دوازده امير خواهند بود که همه از قريش ميباشند». اين حديث در اکثر کتب روايي اهل سنت به طرق متعددي نقل شده که براي استفاده خوانندگان گرامي بعضي از آنها را نقل ميکنيم:
- صحيح بخاري، ، جلد 9، صفحه 101، کتاب الأحکام.
- صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 151،کتاب الإماره، باب «الناس تبع لقريش» (مردم تابع قريشند).
- صحيح ترمذي، جلد 4، صفحه 501،حديث 2223.
- سنن أبي داوود، کتاب المهدي، جلد 4، صفحه 106.
- مسند أحمد بن حنبل، جلد 1، صفحه 657، حديث 3772.
اين احاديث علماي اهل سنت را به مشکل بزرگي انداخته که از آن نميتوانند خارج شوند و براي تعيين امامان دوازده گانه، راه حلي نيافتند مگر اينکه به مکتب شيعيان و پيروان اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله رجوع کنند که معروف به شيعيان «اثني عشري» ميباشند و اين به معناي همان «أولي الامر» ميباشد که در آيه 59 سوره نساء آمده است. در اينجا توجه شما را به روايتي از اهل سنت جلب ميکنم که در آن نام دوازده امير و جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله ذکر شده است: کتاب ينابيع الموده قندوزي حنفي در باب مناقب، به سندش از جابربن عبدالله انصاري آورده است که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «اي جابر! اوصياي من و امامان امت مسلمان بعد از من، نخستين آنها علي است، و بعد از او حسن و بعد از او حسين و سپس علي بن الحسين و بعد محمد بن علي معروف به باقر که تو اي جابر او را خواهي ديد، پس هرگاه با او روبرو شدي، از من به وي سلام برسان، سپس جعفربن محمد و بعد موسي بن جعفر و سپس علي بن موسي الرضا و بعد محمد بن علي و سپس علي بن محمد و بعد حسن بن علي و سپس قائم است که نامش نام من و کنيهاش کنيه من است، «م ح م د» بن الحسن بن علي، «مهدي» همان کسي است که خداوند تبارک و تعالي شرق و غرب زمين را به دست او فتح خواهد کرد».
دوم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
بزرگداشت خلافت و امامت حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله ميفرمايد: حسن بن علي عليه السلام وصيّ پدرش اميرالمؤمنين عليه السلام بر خاندان و فرزندان و ياران آن حضرت بود، و او را به نظارت در آنچه وقف کرده بود، سفارش فرمود و در اين باره عهد نامه برايش نوشت که مشهوراست و وصيّت او به امام حسن عليه السلام ، ظهور در معالم دين و چشمههاي حکمت و آداب دارد و بيشتر دانشمندان و بسياري از خردمندان از آن در دين و دنياي خود استفاده کردهاند که موجب بينايي آنان گشته است. چون اميرالمؤمنين عليه السلام از دنيا رفت، امام حسن عليه السلام خطبه خواند و حق خود را در آن خطبه بيان فرمود، پس ياران پدرش علي عليه السلام با او بيعت کردند که بجنگند با آنکه با او بجنگد و در صلح باشند، با هر که با او در صلح باشد. و ابومخنف از ابي اسحاق سبيعي و ديگران روايت کرده که گفتند: امام حسن عليه السلام در بامداد آن شبي که اميرالمؤمنين عليه السلام در آن شب از دنيا رفت خطبه خواند و حمد و ثناي خدا را بجا آورد و بر رسول خدا صلي الله عليه و آله درود فرستاد، آنگاه فرمود: به حقيقت در اين شب مردي از دنيا رفت که پيشينيان در کردار از او پيشي نجستند و آيندگان نيز در کردار به او نرسند، همانا با رسول خدا صلي الله عليه و آله جهاد کرد، و با جان خويش از آن حضرت دفاع نمود، رسول خدا صلي الله عليه و آله او را با پرچم خود به جنگ ها ميفرستاد و جبرئيل از سمت راستش و ميکائيل از سمت چپش، او را در ميان مي گرفتند و از جنگ باز نميگشت تا به دست تواناي او، خداوند جنگ را فتح مي کرد، و در شبي از دنيا رفت که عيسي بن مريم در آن شب به آسمان رفت، و يوشع بن نون وصي حضرت موسي عليه السلام در آن شب از دنيا رفت و هيچ درهم و ديناري از خود بجا نگذاشت جز هفتصد درهم، که آن هم، از بهرهاي (که از بيت المال داشت) زياد آمده، و ميخواست با آن پول براي خانواده خود خادمي خريداري کند. سپس گريه گلويش را گرفت و گريست، مردم نيز با آن حضرت گريه کردند، آنگاه فرمود: منم فرزند بشير (مژده دهنده به بهشت يعني رسول خدا صلي الله عليه و آله که از نامهاي آسماني او بشير است) منم فرزند نذير (ترساننده از جهنم) منم فرزند آنکس که به اذن خدا، مردم را به سوي او ميخواند، منم پسر چراغ تابناک هدايت، من از خانداني هستم که خداي تعالي پليدي را از ايشان دور کرده و به خوبي پاکيزه شان فرموده، من از آن خانداني هستم که خداوند دوستي ايشان را در کتاب خويش (قرآن) فرض و واجب دانسته و فرموده: «قُل لا أَسئَلُکُم عَلَيهِ أَجرَاً إِلاَّ المَوَدَهَ فِي القُربي وَ مَن يَقتَرِف حَسَنَهً نَزِد لَهُ فيهَا حُسنَاً» يعني: «بگو نميخواهم از شما مزدي، جز دوستي خويشاوندانم، و آنکه فراهم کند نيکي را و نيکويي را در آن بيفزائيم». پـس نيکي در اين آيه دوستي ما خاندان است. سپس نشست، آنگاه عبدالله بن عباس پيش روي او بپا خاسته و گفت: اي گروه مردم! اين فرزند پيغمبر شما و وصي و امامتان ميباشد، پس با او بيعت کنيد، مردم سخن او را پذيرفته و گفتند: چه اندازه محبوب است نزد ما، و چقدر حق او بر ما واجب است و با آن حضرت عليه السلام به خلافت بيعت کردند و اين جريان در روز بيست ويکم ماه رمضان سال چهلم هجري بود.
سوم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
بزرگداشت ولايت و امامت حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله در امامت امام حسين عليه السلام ميفرمايد: صرف نظر از آنچه در داستان مباهله گذشت (که در خردسالي، رسول خدا صلي الله عليه و آله آن دو را براي مباهله همراه خود بردند) اين بود که پيغمبر صلي الله عليه و آله با آن دو بيعت کرد و در ظاهر با هيچ کودکي جز آن دو بيعت نکرد و ديگر اينکه قرآن، پاداش بهشت را در برابر کردار نيکشان قرار داد، با اينکه آن دو در آن زمان کودک بودند و مانند اين آيه درباره کودکان ديگر که مانند آنان بودند نازل نگشت که خداي تعالي در سوره هل أتي ميفرمايد: «وَ يُطعِموُنَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسکيناً وَ يَتيماً وَ اَسيراً * إِنّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لا نُريدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکوراً * إِنّا نَخافُ مِن رَبِّنا يَوماً عَبوسَاً قَمطَريراً * فَوَقاهُمُ اللهُ شَرّ ذلِکَ اليَومَ وَ لَقاهُم نَضرَهً وَ سُروراً». يعني: «و به خاطر محبت به خدا مسکين و يتيم و اسير را اطعام ميکنند، جز اين نيست که ما به خاطر خدا شما را اطعام کرده ايم، از شما جزا و شکري نميخواهيم، قطعاً ما از پروردگارمان، روزي که سخت و درهم پيچيده و هولناک است، ميترسيم؛ پس خدا آنها را از شرّ آن روز نگه داشته و به آنها طراوت و شادماني ميبخشد و جزاي صبري که کردهاند بهشت و حرير خواهد بود». و اين گفتار خداوند آن دو را نيز به همراه پدر و مادرشان دربرگرفت، و ضمناً خبر از گفتار ايشان و آنچه در دل داشتند نيز مي دهد و اين دو چيز هر دو نشانه امامت و حجت بزرگى بر مردم در آن دو مي باشد، چنانچه قرآن داستان سخن گفتن مسيح عليه السلام را در گهواره بيان ميکند و همان حجت بر پيغمبري او بود و نشانه خصوصيتش در پيش خدا گشت به آن کرامتي که راهنماي کرامت و برتريش بود، و همانا رسول خدا صلي الله عليه و آله پيش از اين داستان، تصريح به امامت او و امامت برادرش امام حسن عليه السلام ، قبل از او فرموده بود که فرمود: «ابناي هذان امامان قاما او قعدا ...» يعني: اين دو فرزند من، امام هستند بپا خيزند (جنگ کنند) يا بنشينند، (دست از حق خود برداشته و صلح کنند). و وصيت امام حسن عليه السلام ، به آن حضرت نيز دلالت بر امامت او ميکند؛ چنانچه وصيت اميرالمؤمنين عليه السلام به حسن عليه السلام دلالت بر امامت حسن عليه السلام ميکند، همچنانکه وصيت رسول خدا صلي الله عليه و آله ، به اميرالمؤمنين عليه السلام نشانه امامت آن حضرت، پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله است.
چهارم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
بزرگداشت ولايت و امامت حضرت امام زين العابدين عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله ميفرمايد: امام پس ازحسين بن علي عليه السلام ، فرزندش ابو محمد علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام بود و کنيه ديگرش ابالحسن است و مادرش شاه زنان (شهربانو)، دختر يزدجرد پادشاه ايران بود؛ اميرالمؤمنين عليه السلام حريث بن جابر حنفي را در سمت مشرق حکومت داد، پس حريث دو تن از دختران يزدجرد را بـراي آن حضـرت فرستـاد، پـس آن جنـاب شاه زنان را به پسرش حسين عليه السلام بخشيد و آن زن زين العابدين عليه السلام را براي امام حسين عليه السلام به دنيا آورد و ديگري را به محمد بن ابي بکر بخشيد و آن زن قاسم پسر محمد بن ابي بکر را بزائيد، پس قاسم و علي بن الحسين عليه السلام پسر خاله بودند. ولادت علـي بن الحسيـن عليه السلام ، در مدينـه سال سي و هشت هجري بود، پس با جدش اميرالمؤمنين عليه السلام دو سال بود، و با عمويش حسن عليه السلام دوازده سال، و با پدرش امام حسين عليه السلام بيست و سه سال، و پس از پدرش سي و چهار سال زنده بود و در سال نود و پنج هجري در مدينه از دنيا رفت و در آن روز 57 سال از عمر شريفش گذشته بود، امامت آن جناب سي و چهار سال بود و در بقيع کنار قبر عمويش حسن بن علي عليه السلام به خاک سپرده شد و امامت براي او به راههايي ثابت شد: (از جمله) به اينکه آن حضرت، پس از پدربزرگوارش در علم و عمل برترين مردمان بود، و امامت براي چنين کسي است که برتر از ديگران باشد نه براي آنکس که ديگري از او برتر باشد و گواه بر اين سخن خردهاي مردم خردمند است.
پنجم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
بزرگداشت ولايت و امامت حضرت امام محمد باقر عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله ميفرمايد: ميمون قدّاح از امام صادق عليه السلام از پدرش حديث ميکند که فرمود: وارد شدم بر جابر بن عبدالله انصاري، پس بر او سلام کردم و او جواب سلام مرا داد، سپس به من گفت: تو کيستي؟ من گفتم محمد بن علي بن الحسين ( عليهم السلام ) ميباشم. جابر گفت: پسرجان پيش بيا! پس من نزديک او رفتم و او دست مرا بوسيد، آنگاه خم شد که پاي مرا ببوسد من به کناري رفته و نگذاشتم اين کار را بکند، سپس به من گفت: همانا رسول خدا صلي الله عليه و آله تو را سلام رسانده. من گفتم: درود و رحمت و برکات خدا بر رسول خدا صلي الله عليه و آله باد. اي جابر! چگونه رسول خدا صلي الله عليه و آله به من سلام رساند؟ گفت: روزي خدمت آن حضرت صلي الله عليه و آله بودم، پس به من فرمود: اي جابر تو زنده مي ماني تا مردي از فرزندان مرا ديدار کني که نامش محمد بن علي بن الحسين است، که خدا نور و حکمت به او ببخشد، پس اي جابر سلام مرا به او برسان. و در وصيت اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندان خود نام محمد بن علي بن الحسين را برد و درباره اش سفارش فرمود و چنانچه اهل آثار و حديث روايت کرده اند، رسول خدا صلي الله عليه و آله او را به باقرالعلوم نامگذاري و معرفي فرمود.
ششم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
بزرگداشت ولايت و امامت حضرت امام جعفرصادق عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله ميفرمايد: بدانکه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام از ميان برادران خويش جانشين پدرش حضرت امام باقر عليه السلام بود و وصي آن جناب بود که پس از او به امر امامت قيام کرد، و در فضل و دانش سرآمد همه آنان، نام آورتر، و در قدر و منزلت بالاتر، و در ميان شيعه و سني مقامش ارجمندتر بود و به اندازهاي مردم از علوم آن حضرت نقل کردهاند که سخنانش توشه راه کاروانيان و مسافران، و نام ناميش، در هر شهر و ديار زبان زد مردم گشته و از هيچيک از اين خاندان، علما و دانشمندان به آن اندازه که از آن حضرت حديث نقل کردهاند از ديگري نقل نکردهاند و هيچيک از اهل آثار و ناقلان اخبار به آن اندازه که از آن حضرت بهره بردهاند از ديگران بهرهگيري نکردند، زيرا اصحاب حديث که نام راويان ثقات آن بزرگوار را جمع کردهاند با اختلاف در عقيده و گفتار شماره آنان به چهار هزار نفر مي رسد. و دليلهاي روشن درباره امامت آن حضرت به اندازهاي است که دلها را حيران کرده و زبان دشمن را از خرده گيري گنگ و لال ساخته. ولادت آن حضرت در شهر مدينه سال هشتاد و سه بود و در ماه شوال در سال صد و چهل و هشت در سن شصت و پنج سالگي از دنيا رفت و در قبرستان بقيع در کنار پدر و جدّ و عمويش امام حسن عليه السلام به خاک سپرده شد. مادرش اُم فروه دختر قاسم بن محمد بن ابي بکر (و به قولي ابي سمره) است و پدرش حضرت ابو جعفر عليه السلام ، به طور آشکار و صريح دربارهي امامتش وصيت و تصريح فرمود. روز علم و گفتگوي تمدنها امام جعفر صادق عليه السلام طليعه دار علم و تمدن ناب بودند، حضرتش در روزگاري ميزيست که حکّام و پـادشاهان زمان براي تصاحب قدرت به نزاع و ستيز سختي برخاسته بودند و از آن جناب غافل گرديده بودند. لذا حضرت توانست برحسب فرصت و آزادي بيان، نياز علمي بشريت را برآورده سازد و حدود چهارهزار شاگرد در رشتههاي متعدد علمي از حضرتش بهرمند گردند. حضرت امام صادق عليه السلام توانست با تشکيل گردهماييها و جلسات متعدد و طاقت فرسا به مشکلات علمي، در هر زمينهاي پاسخ دهد و مجهولات و شبهات دانشمندان و متفکران جهان اعم از يهود و نصاري و ملحدان و طرفداران اديان و مذاهب ديگر جهان را برطرف نمايد و بين اقشار مختلف فرهنگي جوامع، وحدت ايجاد کند، لذا بجاست اين روز که منسوب به آن حضرت است، روز «علم و گفتگوي تمدنها» نيز ناميده شود. به اميـد اينکه تمامي مجامع بشريت با تمدنهايشان پاي گفتگو و تفاهم علمي بنشينند و زمينه جامعه واحد جهاني را زير سايه پدر الهي، حضرت بقيه الله ارواحنا فداه فراهم سازند. هفتم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي بزرگداشت ولايت و امامت حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله ميفرمايد: محمد بن سنان از يعقوب بن سراج روايت ميکند که گفت: بر امام صادق عليه السلام وارد شدم، ديدم بالاي سر حضرت کاظم عليه السلام که در گهواره بود ايستاده و زماني دراز با او راز ميگفت، پس من نشستم تا فارغ شد، آنگاه از نزد او برخاستم، حضرت به من فرمود: نزد مولايت برو و به او سلام کن. من نزديک گهواره رفته و سلام کردم، با زباني فصيح سلام مرا جواب داده، آنگاه به من فرمود: برو نامي که ديروز براي دخترت گذاردي تغيير بده، زيرا نامي است که خدا آنرا بد ميدارد. گويد، من دختري داشتم که نامش را حميرا گذارده بودم، پس حضرت صادق عليه السلام فرمود: به دستور او رفتار کن تا هدايت شوي، من رفتم و نام دختر را عوض کردم. ابن مسکان از سليمان بن خالد روايت ميکند که گفت: امام صادق عليه السلام روزي حضرت موسي بن جعفر عليه السلام را پيش خواند و ما در خدمتش بوديم و به ما فرمود: پس از من ملازم اين فرزندم باشيد زيرا به خدا او پس از من امام شماست.
هشتم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
بزرگداشت ولايت و امامت حضرت امام رضا عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله ميفرمايد: محمد بن سنان روايت کرده که گفت: يکسال پيش از آنکه حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام را به عراق ببرند، خدمت آن حضرت شرفياب شدم و علي بن موسي عليهما السلام پيش روي آن حضرت نشسته بود، پس آن حضرت به من نگاه کرد و فرمود: اي محمد بزودي در اين سال سفري براي من پيش ميآيد، پس مبادا براي آن بيتابي کني. عرض کردم: قربانت گردم چه پيش آمدي خواهد بود همانا اين سخن مرا پريشان کرد! فرمود: به نزد اين سرکش ميروم ولي از خود او به من بدي نرسد و نه آنکه پس از اوست. (مجلسي رحمه الله ميگويد: مقصود از اين سرکش، مهدي عباسي و آنکه پس از اوست «هادي» است). محمد بن سنان گويد: عرض کردم: پس از آن چه ميشود قربانت گردم؟ فرمود: خدا ستمکاران را گمراه کند و آنچه خدا خواهد انجام دهد. عرض کردم: قربانت شوم! آنچه خدا خواهد چه باشد؟! فرمود: هر کس در حق اين پسرم ستم کند و امامتش را پس از من انکار کند، مانند کسي است که درباره امامت علي بن ابيطالب عليه السلام ستم کرده و حق او را پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله انکار نموده است. عرض کردم: اگر خدا به من عمري داد به خدا قسم، حق او را به وي تسليم کنم و به امامتش اقرار نمايم! فرمود: راست گفتي اي محمد! خدا به تو عمر دهد و حق او را تسليم خواهي کرد، عرض کردم: پس از او کيست؟ فرمود: پسرش «محمد»؛ عرض کردم نسبت به او هم راضي و تسليمم.
نهم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
بزرگداشت ولايت و امامت حضرت امام محمد الجواد عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله ميفرمايد: خيراني از پدرش روايت کرده که گفت: در خراسـان خدمت حضرت رضا عليه السلام ايستاده بودم، پس شخصي به آن حضرت عرض کرد: اي آقاي من اگر پيش آمدي کرد به چه کسي پناه ببريم و امام پس از شما کيست؟ حضرت فرمود: به سوي ابي جعفر فرزندم. پس گويا آن شخص سن ابوجعفر عليه السلام را کم دانست و تعجب کرد! حضرت رضا عليه السلام فرمود: همانا خداي سبحان عيسي بن مريم را به رسالت و نبوت برانگيخت و صاحب شريعت و دين تازه بود و سن او کمتر از سني بود که ابو جعفر عليه السلام در آن است.
دهم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
بزرگداشت ولايت و امامت حضرت امام هادي عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله ميفرمايد: خيراني از پدرش روايت کرده که گفت: من گماشته و ملازم در خانه حضرت جواد عليه السلام بودم و احمد بن محمد عيسي اشعري هر شب هنگام سحر ميآمد تا وضع بيماري حضرت را بداند و هرگاه فرستاده حضرت جواد عليه السلام كه ميان آن حضرت و ميان خيرانى پيغام مىآورد و مي برد، پيش خيرانى مىآمد احمد بن محمد برمي خاست و مي رفت و آن فرستاده با خيرانى خلوت مي كرد، خيراني گويد: شبي آن فرستاده بيرون آمد و احمد بن محمد بن عيسي برخاست و فرستاده با من خلوت کرد، و احمد کمي راه رفته و به عقب برگشت و در جايي که سخن ما را ميشنيد ايستاد. پس آن فرستاده گفت: آقايت تو را سلام ميرساند و ميفرمايد: من از دنيا ميروم و امر امامت به فرزندم علي منتقل ميشود و او پس از من بر شما همان حقي را دارد که من پس از پدرم بر شما داشتم، پس فرستاده برفت و احمد نيز به نزد خيراني بازگشت و به من گفت: چه به تو گفت؟ گفتم خير بود! احمد گفت: من که شنيدم آنچه را به تو گفت و آن را بازگو کرد، من گفتم: اين کاري که تو کردي خدا بر تو حرام کرده بود زيرا خدا ميفرمايد: «و لا تجسّسوا»، يعني: «تجسس نکنيد». حال که شنيدي پس بر اين سخن گواه باش، شايد روزي به آن محتاج و نيازمند شويم و مبادا تا آن وقت به کسي اظهار کني! خيراني گويد: چون بامداد آن شب شد من عين آن پيغام را که فرستاده حضرت به من گفته بود در ده نسخه کاغذ نوشتم و آنها را مهر زده و به ده نفر از بزرگان و وجوه شيعه سپردم و به آنان گفتم: اگر پيش از آنکه من اين کاغذها را از شما بخواهم، مرگ من فرا رسد شما آنها را باز کنيد و بدانچه در آن نوشته شده رفتار کنيد. چون حضرت جواد عليه السلام از دنيا رفت، من از خانه خود بيرون نرفتم تا آگاه شدم که بزرگان شيعه در خانه محمد بن فرج انجمن کرده و در امر امامت به گفتگو پرداخته اند، پس محمد بن فرج نامهاي به من نوشت و مرا از جمع شدن آنان در منزلش آگاه کرد و نوشته بود: اگر ترس فاش شدن مطلب نبود من با اين گروه به نزد تو ميآمدم و من ميل دارم که تو سوار شده پيش من بيايي. من سوار شده نزد او رفتم و ديدم مردم پيش او گرد آمده اند، پس من درباره امامت حضرت هادي عليه السلام با آنان به گفتگو پرداختم، ديدم بيشتر آنان شک دارند، من به آن ده نفر که کاغذها نزدشان بود و همه در آن مجلس حاضر بودند، گفتم: کاغذها را بيرون آوريد، چون بيرون آوردند به آنان گفتم: اين است آنچه من بدان مأمور گشتهام که به شما برسانم. برخي ازآنها گفتند: ما دوست داشتيم که ديگري نيز بر آنچه تو گفتي گواهي ميداد تا گفته تو را تأييد کند! گفتم: خدا خواسته شما را به شما داده، اين احمد بن محمد اشعري است که گواه است به اينکه اين پيغام را شنيده، پس از او بپرسيد. مردم از او پرسيدند و او از شهادت دادن خودداري کرد و حاضر نشد، پس او را به مباهله دعوت کردم (مباهله يعني نفرين کردن به يکديگر و آن در جايي است که دو نفر بر سخني يا مطلبي با هم اختلاف کنند، پس هر کدام به طرز مخصوص و کلمات معيني براي اثبات گفته خود بر ديگري نفرين کند) احمد بن محمد از مباهله ترسيد و گفت: من آن را شنيدم ولي ميخواستم اين افتخار نصيب يک مرد عرب شده باشد و من يک مرد عجمي هستم و اکنون که پاي مباهله به ميان آمد، راهي بر پوشاندن و کتمان شهادت ندارم، پس همگي آن مردم در همان انجمن و مجلس که بودند معتقد به امامت حضرت هـادي عليه السلام شدند و از جا برخاستنـد.
يازدهم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
بزرگداشت ولايت و امامت حضرت امام حسن عسکري عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله ميفرمايد: ابوبکر فهفکي گويد: حضرت هادي عليه السلام به من نوشت ابومحمد فرزند من از نظر خلقت و آفرينش سالم ترين افراد آل محمّد عليهم السلام و حجتش از همه محکمتر و بزرگترين فرزندان من بوده و اوست جانشين من، و رشته امامت و احکام ما نزد اوست و تو آنچه از من ميپرسيدي از او بپرس که هر چه بدان نيازمند باشي نزد اوست. از داوود بن قاسم جعفري نيز روايت شده که گفت: شنيدم حضرت هادي عليه السلام ميفرمود: جانشين پس از من حسن است و چگونه خواهد بود حال شما نسبت به جانشين پس از اين جانشين؟ من عرض کردم: براي چه قربانت گردم؟ فرمود: شخصِ او را نميبينيد و براي شما روا نيست نامش را به زبان ببريد. گفتم: پس چگونه از او ياد کنيم ؟ فرمود: بگوييد: حجّت آل محمد صلي الله عليه و آله . دوازدهم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي بزرگداشت ولايت و امامت امام زمان عليه السلام شيخ مفيد رحمه الله ميفرمايد: ابي هاشم جعفري روايت کرده که گويد: به حضرت امام حسن عسکري عليه السلام عرض کردم: جلالت و بزرگواريت مرا از پرسش کردن از شما باز ميدارد، اجازه ميفرماييد بپرسم؟ فرمود: بپرس. عرض کردم: اي آقاي من! آيا شما پسري داريد؟ فرمود: آري. عرض کردم: اگر براي شما پيش آمد کرد کجا از اوبپرسم؟ فرمود: در مدينه. عمرو اهوازي روايت ميکند که گفت: حضرت امام حسن عسکري عليه السلام فرزندش را به من نشان داد و فرمود: اين است صاحب و امام شما پس از من.
سيزدهم فروردين، عيد سعيد غدير خم شمسي
روز برائت از کفّار و مشرکين ** قال الامام ابوالحسن الرضا عليه السلام : «کمال الدين ولايتنا و البرائه من عدوّنا». يعني: کامل بودن دين، ولايت ما اهل بيت عليهم السلام ، و بيزاري از دشمنان ماست. ** قيل للصادق عليه السلام : «انّ فلاناً يـواليـکم إلّا أنّه يضعف عن البرائه من عدوّکم. فقال عليه السلام : هيهات کذّب من ادّعي محبتنا و لم يتبرأ من عدوّنا». به امام صادق عليه السلام عرض کردند: همانا فلاني شما را دوست دارد ولي در بيزاري از دشمنان شما ضعيف است؛ آن حضرت فرمودند: هيهات دروغ ميگويد کسي که ادعاي محبت ما را نمايد و از دشمنان ما بيزاري نجويد. ** قال رسول الله صلي الله عليه و آله : «من تأثم أن يلعن من يلعنه الله فعليه لعنه الله». فرمود: هرکس از لعن نمودن کسي که خداوند او را لعنت نموده خودداري نمايد، لعنت خداوند بر او باد. ** امام زين العابدين عليه السلام فرمود: هر کس جبت و طاغوت را هر روز يک مرتبه لعن کند خدايتعالي هفتاد هزار هزار (هفتاد ميليون) حسنه براي او بنويسد و هفتاد هزار هزار گناه از او محو کند و هفتاد هزار هزار درجه او را رفعت بخشد و هر کس در شب يک مرتبه آن دو (جبت و طاغوت) را لعن کند همين ثواب در نامه عملش نوشته شود.
سال ولايت شمسي
چنانکه قبلاً نيز گفتيم: با کاوش در تاريخ در مييابيم که: بعد از ظهور اسلام و استيلاي آن بر خطه ايران، نوروز از اعتبار افتاد، ولي بعد از روي کار آمدن خلفا بالاخص عباسيان و نفوذ ايرانيان در دربارشان، نوروز رونق دوباره يافت و هر سال طي تشريفات خاصي در دربارِ حاکمان برگزار ميشد، در ابتدا از آنجا که مسلمانان احساس نياز به يک تقويم براي تنظيم امور مالي و اقتصادي خويش کردند، تقويم قمري را از روي ماههاي قمري که قرآن تعيين نموده بود، اخذ کردند، چنانکه در مسائل مذهبي و ديني خود به کار ميبردند. ولي بعضي از مسلمانان مانند ايرانيان تقويم شمسي را براي امور مالي و اقتصادي و اداري خويش به کار بردند و در ضمن آن، جشن آغاز سال نوروزي را هم برگزار کردند، تا اينکه در نيمه دوم قرن پنجم در زمان سلطان ملکشاه سلجوقي، اصلاحاتي در تقويم شمسي و تعيين و تثبيت محل نوروز توسط عمر خيام و منجمين زمان صورت گرفت و نوروز آن را «سلطاني» و تقويم آن را «جلالي» خواندند که امروز هم از آن استفاده ميشود. حقير، کاتب اين نوشته عرض ميکند: چه خوب بود مسلمانان که ميخواستند تقويم شمسي براي امور اداري و اقتصادي خود داشته باشند، همان سالي که عيد غديرخم با اول فروردين منطبق بوده (يعني عيد غديرخم سال دهم هجري قمري که مطابق با بيست و نه حوت و اول فروردين سال شمسي بوده) را ابتدا براي سال شمسي خود قرار ميدادند و ميگفتند: «سال ولايت شمسي»، به عبارت واضـحتر همان روزي که اميرالمؤمنين عليه السلام توسط پيامبر صلي الله عليه و آله به جانشيني و خلافت رسيد که اول فروردين بوده، مبدأ سال شمسي مسلمانان واقع ميگرديد، که هم حساب و شمارش به سال شمسي ميداشتند و هم توجه به امر بسيار بزرگ خداي تعالي، مبني بر تعيين ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام مينمودند. همچنين در سال قمري به امر رسول خدا صلي الله عليه و آله ، اول هجرت حضرتش، يعني اول ماه ربيع الاول را مبدأ سال قمري خود قرار ميدادند که چنانچه گذشت در رواياتي اميرالمؤمنين عليه السلام نيز اين مبدأ تاريخ قمري اسلامي را تأييد و تثبيت نموده اند. عدد 12 نماد دوازده شخصيت والا مقام در نزد زرتشتيان حدود سالهاي 65 و 66 شمسي با جمعي از دوستان به آتشکده معروف زرتشتيان به نام «چَک چَک» در چهل کيلومتري يزد رفتم؛ از پلههاي بسياري که از سنگ و آجر ساخته بودند به طرف بالا و آتشکده حرکت کرديم و پس از مسافت بسيار زيادي که کمتر از کوهنوردي نبود، رسيديم به مکاني که داراي ساختمان و غرفههاي متعدد بود و در لوله کشي جهت آب آشاميدني تعبيه شده بود. پس از قدري استراحت باز به طرف بالا حرکت کرديم که پيرمردي حدود 80 ساله به پيشوازمان آمد و از ما به گرمي استقبال نمود، او پـدر معنوي زرتشيتان و متولي آتشکده بود که ساليان درازي تنها در اين آتشـکده زندگي ميکرد. او ما را به طرف معبد و آتشکده راهنمايي کرد که داخل غاري بود و دربي بسيار زيبا داشت که با نقوش طلاکاري شده آذين شده بود و بيشتر شباهت به درب حرم هاي امامزادهها داشت. وقتي درب را باز کرد ميان فضايي نسبتاً وسيع داخل غار شديم، در ميان فضاي غار کاسه مسي که قطرش حدود يک متر بود و پر از روغن و ميانش يک فيتيله بود که ميسوخت، وجود داشت و در کنار غار حوضي از سنگ و سيمان ساخته بودند که قطرات آب قطره قطره داخل آن حوض ميريخت و جمع ميشد و صداي چک چک آن را ميشنيديم و به همين مناسبت نام اين آتشکده را چک چک گذاشته بودند. آن پدر روحاني زرتشتيان ميگفت: زير اين حوض جهانشاه دختر يزدگرد مدفون است، زرتشتيان آب اين حوض را به عنوان تبرک مينوشيدند و همچنين ميگفت: اين کاسه مسي همان آتشي است که به اعتقاد زرتشتيان چند هزار سال است که خاموش نشده است و نبايد خاموش گردد و ميگفت که اگر خاموش شود آن سال سال عذاب و قحطي خواهد بود و دنيا به آخر ميرسد. با تعجب به او گفتم: چند هزار سال است که خاموش نشده است ؟! گفت: چرا؟! از نياي گذشته به ما رسيده است که حدود هزار سال پيش يک دفعه تمام آتشکدهها خاموش گرديد. به او گفتم: اتفاقاً در تاريخ اسلام آمده است که هنگامي که پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به دنيا آمد، ناگهان تمام آتشکدهها خاموش گرديده، او در اين مورد اظهار نظري نکرد و با سکوت از کنار اين مطلب گذشت. سپس ما را متوجه تابلويي نمود که شعار زرتشتيان بر آن نوشته شده بود: «پندار نيک، گفتار نيک، کردار نيک» و ميگفت: ما بشريت را دعوت ميکنيم که اين سه اصل را در زندگيشان پياده کنند تا به آسايش برسند. گفتم: اتفاقاً پيامبر اسلام و فرزندان پاکش نيز اين سه مطلب را با عبارات گوناگون عربي به مسلمانان بلکه به تمام جهانيان رساندهاند و تأکيد کرده اند که نجات انسان در راستگويي و درست عمل کردن و درست انديشيدن است، در قرآن و روايات ما اين سه اصل با عبارات و واژههاي متعدد بيان شده است و بشريت را به سوي آن فرا خوانده اند. آن پدر روحاني زرتشتيان با جامي از آب حوض که داخل در معبد بود به عنوان تبرک از ما پذيرايي کرد و ما نيز به جهت احترام به او آب را گرفتيم و نوشيديم، سپس به او گفتم: شما معتقد هستيد که جهانشاه زير اين حوض مدفون است؟ گفت: آري، اين مطلب را نيز من از نياي خودم که سينه به سينه نقل شده است شنيدم. گفتم: آيا ميدانيد که اين بانو خواهر ديگري نيز به نام شهـربانو داشته که به اسارت مسلمانان در ميآيد؟ گفت: بله، اسارت شهربانو را ميدانم. به او گفتم: آيا ميدانيد که شهربانو با سبط پيامبـر اسلام صلي الله عليه و آله يعني امام حسين عليه السلام که يکي از پيشوايان جهان اسلام بعد از جد بزرگوارش است، ازدواج نمود و ثمره اين ازدواج فرزند پسري است که او نيز مقام ارجمندي نزد ما مسلمانان دارد و به عنوان پيشوا و خليفه رسول خدا مورد احترام خاصي است؟ گفت: بله ... شخصيتي که به او «زين العابدين» و «سجاد» و «علي» ميگويند، به همين جهت من به ايشان ارادت دارم و ايشان را دوست ميدارم و گهگاهي ترجمه کتاب صحيفه ايشان را مطالعه ميکنم و لذت ميبرم و ايشان را از خودمان ميدانيم. من ديدم پدر روحاني زرتشتيان اطلاعات خوبي از امام زين العابدين عليه السلام دارد، گفتم: آيا ميدانيد امام زين العابدين عليه السلام زرتشت و يزدگرد را مدح نموده؟ با تعجب گفت: چگونه مدح نموده؟! گفتم: در روايتي آمده است که امام سجاد عليه السلام مدام مي فرمود: «أنا ابن الخيرتين» يعني: «من فرزند دو برگزيده هستم»، چنانکه از پيامبر صلي الله عليه و آله نيز نقل شده که فرمودند: «لله من عباده خيرتان فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس» و زمخشري در تفسير اين جمله پيامبر مي نويسد: «علي بن الحسين (امام سجاد عليه السلام ) مي فرمود من فرزند دو برگزيده ام، زيرا جدشان رسول الله و مادرشان دختر يزدگرد پادشاه فارس بوده است». و لذا از اجـدادشان «قريش و فارس» با واژه «خيرتين» ياد ميکنند، اين جمله آن حضرت ميرساند که آنان موحد بودند و هرگز مشرک نبودند و بر همين اساس نيز فقهاي شيعه زرتشتيان را جزء اهل کتاب ميدانند و حساب آنها را از کافران جدا نمودهاند و بر ايشان احکام خاصي قائلند. او به من گفت: ممنون ميشوم اگر اين جمله امام زينالعابدين عليه السلام را در تابلويي نوشته به من بدهيد تا در اين معبد بگذارم و از مقام آن حضرت تجليلي بکنم. من به دوستانم سفارش کردم که آنها بعد از اين ملاقات تابلويي را از اين روايت آماده کنند و به او بدهند. از جمله مطالبي که از آن پير روحاني زرتشتي سؤال کردم اين بود که: اعمال عبادي شما زرتشتيان در اين معبد چيست؟ او گفت: زرتشتيان سعي ميکنند سه روز در خرداد ماه به اين مکان مقدس بيايند و پس از تعظيم به آتش داخل در معبد، صبح هـا هنگام طلوع خورشيد بيدار باشند و به طرف مشرق که خورشيد طلوع ميکند بايستند و يا زانو بزنند و دعا کنند و خواستههايشان را عرضه کنند و از اهريمن به يزدان پناه ببرند و همچنين شبها حتماً بايد زير آسمان بخوابند تا نور مهتاب بر آنها بتابد و از خير آن بهرهمند شوند. گفتم: آيا واقعاً شما آتش را ميپرستيد؟ گفت: نه هرگز!! ما آتش را نمادي از حيات و زندگاني ميدانيم و خورشيد و ماه را نمادي از زن و مرد کمال يافته ميدانيم که به دنبال آن دو در زمين دوازده درخت سبز که نماد خير و خوبي اند، بنام هاي فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور، مهر، آبان، آذر، دي، بهمن و اسفند امتداد يافته است که از آن درختها اثري نيست و اين درختها نيز نماد دوازده شخصيت والا بوده، نه اينکه آنها را بپرستيم و خداي خود بدانيم. لذا در ابتداي اول سال شمسي دوازده روز به ياد اين دوازده شخصيت شادي ميکنيم و روز سيزدهم که خارج از اين دوازده نماد است بيرون ميرويم و با شيطان ستيز ميکنيم و نحوست را از منزلمان خارج ميبريم که هر چه خارج از اين دوازده نماد باشد نحوست و شرّ است و تمام برجهاي کل سال را نيز به نام اين دوازده نماد، نام نهادهايم که يعني تمام سال در پناه اين نمادها و به ياد آنها هستيم تا تمام سال را زير سايه خير اين نمادها قرار بگيريم. سپس افزود: ما معتقديم ميآيد روزي که شخصيت اول يعني «فروردين» که نام ديگرش «بهرام» «پرويز» و «بنده يزدان» است طلوع و خروج ميکند و تمام جهان بلکه تمام سال و زمان را بهار مطلق که مملو از سبزي و گل و آسايش و راحتي و لذت است، پر ميکند. من و دوستانم شگفت زده به صحبت هاي پير روحاني زرتشتي گوش ميداديم و اشک در چشمان دوستان حلقه زده بود و کنترل خود را از دست داده و گريه ميکردند، پير روحاني از عکس العمل ما تعجب کرده بود و برايش سؤال پيش آمده بود که چرا ما اينگونه تحت تأثير صحبت ها و ارشادهايش قرار گرفتهايم؟! در جواب گفتم: شما زرتشتيان با ما مسلمانانِ پيرو مکتب اهل بيت عليهم السلام مشترکات زيادي داريد، چون شما آتش را نميپرستيد بلکه آن را نمادي از «حيات و زندگاني» ميدانيد و اين همان است که ما ميگوييم، حيات و زندگاني قائم به «علم و دانش» است، شما «خورشيد و ماه» را دو نمادي از دو شخصيت بينظير کمال يافته ميدانيد و در قرآن و روايات ما خورشيد و ماه به پيامبر صلي الله عليه و آله و دختر گرانقدرش فاطمه زهرا عليها السلام و اميرالمؤمنين عليه السلام تفسير شده است، شما معتقد به دوازده نماد خير و خوبي هستيد و ما نيز داراي دوازده امام معصوم عليهم السلام که همگي خير و خوبي و زيبايي هستند ميباشيم و شما منتظر «فروردين» هستيد که قيام کند و دنيا را به سبزي و خرمي کامل و بشريت را به سعادت کامل برساند و ما نيز منتظر «مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف » که تمام اديان از جمله دين شما از او خبر داده است هستيم که با ظهورش عدالت واقعي و آسايش و رفاه واقعي را براي کل بشريت به ارمغان ميآورد. او گفت: «فروردين» از تبار اردشير و يزدگرد است، گفتم: مگر نگفتي «زين العابدين عليه السلام » را دوست ميداري چون از فرزندان يزدگرد است؟ مهدي موعود يا همان «فروردين» که ميگويي نيز از فرزندان زين العابدين عليه السلام است که جهان را از شرّ و بدي نجات خواهد داد. آن روز با دوستان در بالاي کوههاي سر به فلک کشيده چک چک به ياد امام زمان روحي فداه دعاي ندبه خوانديم و اشعاري در فراق آن حضرت خوانده شد، آن روز برايمان بسيار پر بار و معنوي بود. هنگام خداحافظي با پير روحاني وي از من تقاضا کرد پيرامون مهدي موعود عليه السلام کتابهايي برايش بفرستم که من هنگامي که به قم برگشتم کتاب هايي در موضوع «مهدي موعود در اديان آسماني» برايش فرستادم، پس از مدتي يکي از دوستان که به ديدن اين پير رفته بود، بشارت داد که اين پير روحاني گفته است شما با آمدنتان محبت و عشق «فروردين» يا همان «مهدي موعود» را در روح من شعلهور کرديد و از آن تاريخ من نيز مانند شما قلباً مريد خورشيد و ماه و دوازده امام و مهدي موعود شدم و در سالهاي بعد که باز در سفـر ديگري که به يزد رفته بودم خواستيم با دوستان به ديدنش به چکچک برويم که خبر درگذشت او را آوردند و گفتند چند ماهي است که به رحمت ايزدي پيوسته است. در اينجا قسمتي از کتاب «زند» را که کتاب زرتشتيان است و نويد ظهور را داده است، ميآوريم: «لشکر اهريمنان با ايزدان، دائم در روي خاک محاربه و کشمکش دارند و غالباً پيروزي با اهريمنان باشد، اما نه به طوري که ايزدان را محو و منقرض سازند که در هنگام تنگي از جانب اورمزد که خداي آسمان است به ايزدان که فرزندان اويند، ياري ميرسد و محاربه ايشان نه هزار سال طول ميکشد، آنگاه پيروزي از طرف ايزدان ميشود و اهريمنان را منقرض ميسازند. تمام اقتدار اهريمنان در زمين است و در آسمان راه ندارند و بعد از پيروزي ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان عالم کيهان به سعادت اصلي خود رسيده و بني آدم بر تخت نيک بختي خواهند نشست».
اعمال عيد غدير شمسي
چه نيکوست مؤمنان در ايام نوروز، آغاز سال نو را به جهت نصب امامت و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام به شادي و سرور بپردازند و خود و خانه شان را زينت کنند و به ديد و بازديد يکديگر روند و اعمال روز غدير خم را به اميد رجاء و ثواب به جاي آورند که عبارتند از:
1. روزه که کفاره شصت سال گناه است.
2. غسل.
3. زيارت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و سزاوار است که انسان هر کجا باشد سعي کند خودش را به قبر آن حضرت برساند و بخواند زيارت امين الله را.
4. خواندن تعويذي که از حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله روايت شده (به مفاتيح الجنان مراجعه شود)
5. دو رکعت نماز بخواند و به سجده رود و صد مرتبه شکر خدا کند و بعد از سجده دعايي را که وارد شده، بخواند: «اللهم اني اسئلک بأن لک الحمد وحدک لا شريک لک...»
پس باز به سجده رود و صـد مرتبه الحمـدلله و صد مرتبه شکراً لله بگويد و روايت شده هر که اين عمل را به جا آورد ثواب کسي را داشته باشد که در روز عيد غدير نزد حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله حاضر شده باشد و با آن حضرت بيعت کرده باشد بر ولايت.
6. غسل کند و دو رکعت نماز پيش از زوال بخواند و در هر رکعت حمد يک مرتبه و توحيد و آيهالکرسي و سوره قدر هر کدام ده مرتبه، که مقابل صد هزار حج و صد هزار عمره و باعث برآورده شدن حوائج دنيا و آخرت او به آساني و عافيت است.
7. خواندن دعاي ندبه.
8. خواندن دعايي که سيد بن طاووس رحمه الله از شيخ مفيد رحمه الله نقل کرده: «اللهم اني اسئلک بحق محمّد نبيک و عليّ وليک و ...».
9. چون مؤمني را ملاقات کند اين تهنيت را بگويد: «الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه اميرالمؤمنين و الأئمه المعصومين عليهم السلام ».
10. صد مرتبه بگويد: «الحمدلله الذي جعل کمال دينه و تمام نعمته بولايه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام ».
ساير اعمال اين روز شريف عبارتند از: پوشيدن لباس هاي نيکو، زينت کردن، بوي خوش استعمال نمودن، شادي کردن و شاد نمـودن شيعيـان، عفـو و گذشت از تقصيرات دوستان اهل بيت عليهم السلام ، برآوردن حاجات مؤمنان، صله ارحام نمودن، ديد و بازديد رفتن، توسعه بر عيال دادن، مسرور و شاد نمودن مؤمنان، اطعام دادن مؤمنان، تبريک گفتن و مصافحه کردن با يکديگر، شکر خدا نمودن به جهت نعمت ولايت، بسيـار صلوات فرستـادن، دادن يک درهم به برادر مؤمـن که برابر است با دادن هزار درهم در اوقات ديگر، به يکديگر احسان نمودن و گذشت کردن، هديه دادن به اطفال و شاد نمودن آنها، تلقين نمودن ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام به آنها، اطعام مؤمنان که مثل اطعام دادن به پيامبران و صديقان است، تبسم نمودن به روي يکديگر، افطار دادن به روزه داران مؤمن که مثل آن است که ده فئام افطار داده باشد و فئام صد هزار پيغمبر و صديق و شهيد است، تبري جستن از دشمنان اهل بيت عليهم السلام ، رفتن به زيارت علما و سادات و ذريّه فاطمه زهرا عليها السلام که نسب شريفشان به آن حضرت ميرسد (که زيارتشان به منزله زيارت اجداد طاهرينشان است)، قرض دادن و رفع همّ و غمّ مؤمنان، قضاي حاجات مؤمنان و سادات. و اين روز، روز قبـولي اعمال شيعيان و روز برطرف شدن غم هاي ايشان است. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: کسي که در اين روز جمعي از مؤمنين و مؤمنات را کفايت کند من ضامنم براي او، امان از کفر، و فقر را.
اصحاب الرّس
حضرت رضا عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارشان فرمودند: سه روز پيش از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام شخصي مقابل منبر حضرت بلند شد و گفت: يا علي! در قرآن و در سوره فرقـان از «اصحـاب الرّس» نام برده شده است، اينان کيانند؟ و در چه زماني بودند؟ و در چه محلي زندگي ميکردند؟ پادشاه آنان که بود؟ و پيامبرشان که بود؟ امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: پرسشى نمودى كه پيش از تو كسى از من سؤال ننموده و بعد از من نيز كسى خبر ايشان را به تو نخواهد گفت مگر آنكه از من حديث كند. بدان اي مرد در كتاب خدا هيچ آيهاى نيست مگر آنكه تفسير آن را مي دانم و موقع نزول و شأن نزول آن را مطلع هستم؛ سپس به سينه مبارک اشاره نموده و فرمودند: در اينجا علم و دانش بىپايانى است اما جويندگان و طالبانش بسيار كم است و بزودى وقتى كه ديگر مرا در بين خود نبينند پشيمان خواهند شد. اى تميمى اصحاب رس مردمى بودند كه درخت صنوبر را پرستش مي كردند و آن را در فارسى «شاه درخت» مي ناميدند و آن درختى بود كه يافث بن نوح پس از طوفان در كنار چشمه آبى به نام «روشناب» كاشته است، قوم مزبور بعد از عصر حضرت سليمان در روى زمين مي زيستند و دوازده شهر در كنار رود ارس در بلاد مشرق زمين بنا كرده بودند و به همين مناسبت آنها را اصحاب رس ناميدهاند در آن زمان در روى زمين نهرى بهتر و پرآبتر و گواراتر از رود ارس وجود نداشت و هيچ شهر و ديارى معمورتر و بهتر از شهرهاى ايشان نبود نام دوازده شهر مزبور عبارت بود از: آبان، آذر، دى، بهمن، اسفندار، فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور، مهر. مركز كشور و سلطنت آنها شهر بزرگ اسفندار و نام پادشاهان ايشان تركوذ بن غابور بن يارش بن ساذ بن نمرود بن كنعان بود. چشمه روشناب و اولين صنوبر در شهر اسفندار بود و اهالى يازده شهرستان ديگر از دانههاى صنوبر مزبور گرفته و به شهرهاى خود برده و غرس كرده بودند و درخت هاى بسيارى از آن صنوبر پيدا شده بود، مردم شهر اسفندار آب چشمه روشناب را ويژه صنوبر معبود خود دانسته و بر خود و چهارپايان حرام كرده بودند و اگر كسى جرعهاى از آن مي آشاميد محكوم به قتل مي شد و به قتل مي رسانيدند و عقيده داشتند اين آب حيات خداوندان ما است و نبايد از آن آشاميد. اصحاب رس در هر ماه عيدى داشتند كه در پيرامون درخت صنوبر اجتماع نموده و درخت را به انواع حليهها و زيورها مي آراستند و گاو و گوسفند بسيارى قربانى مي كردند و آتش افروخته قربانىها را در آتش مي افكندند و چون دود قرباني ها بلند مي شد همگى به سجده افتاده و به نيايش خداى خود مشغول مي شدند و مي گفتند خداى ما از ما راضى شو، در اين وقت شيطان درخت صنوبر را مىجنبانيد و از ساق درخت صدائى مانند آواى كودک برمي خاست كه اى بندگان من از شما خشنود شدم، مردم از شنيدن صداى مزبور خرم و خوشحال شده به لهو و لعب و شرب خمر مشغول و يک شب و يک روز در آن مكان توقف كرده و روز ديگر به جايگاه خود باز مي گشتند و عيد هر شهرى منسوب به آن شهر بوده و ايرانيان نام دوازده ماه سال خود را از نام دوازده شهر مذكور اقتباس كرده بودند. در هر سال يک مرتبه اهالى دوازده شهر به سوى شهر اسفندار كه مركز كشور و جايگاه چشمه روشناب و صنوبر اصلى بوده مي رفتند و عيد بزرگ خود را در آن جا برگزار مي نمودند، بدين ترتيب كه در كنار صنوبر سراپرده مجلل و رفيعى از ديبا كه به انواع صورتهاى مزين شده بود مي زدند و به آن سراپرده دوازده درب تعبيه كرده بودند كه اهالى هر شهرى از درب مخصوص وارد مي شدند و خارج سرا پرده به نيايش صنوبر پرداخته و قربانىها براى آن درخت خيلى بيش از ساير درختها مي آوردند، آنگاه شيطان درخت را به شدت تكان مي داد و از ميان درخت به آواز بلند صدايى بلند مي شد و مردم را وعدهها و اميدوارىها مي داد، مردم سر از سجده برداشته و به لهو و لعب و شرب خمر مشغول و مدت دوازده شبانه روز بعد تمام عيدهاى سال به عياشى و باده گسارى مي پرداختند و روز سيزدهم جشن پايان يافته و به شهرها و خانههاى خود باز مي گشتند. پيغمبر آنان هر چه سفارش کرد که اين کارها درست نيست و خداوند از اين رفتارتان ناخوشنود است، خداي شما اين درختان صنوبر نيستند، فايدهاي نداشت، پس پيامبر خدا آنها را نفرين کرد و درخت بزرگ صنوبر خشکيد. مردم دو نظر داشتند: گروهي ميگفتند: اين جادوگر است، خداي ما را جادو کرده است، دسته ديگر نيز ميگفتند: خدايان (درختان صنوبر) بر ما به خاطر اين که ما را به کفر دعوت ميکند غضب کرده اند، پس چارهاي جز قتل او نيست. به دنبال اين تصميم يهوداي پيامبر را داخل چاهي انداختند، صداي ناله و زاري او را ميشنيدند و ميگفتند: خدايان از صداي ناله و زاري او خشنود ميگردند. يهودا، پيامبر آن قوم و گروه در چاه جان سپرد، پس خداوند بر ايشان غضب نمود و عذاب خود را نازل فرمود، عذاب و قهر الهي، باد شديدي بود که بر آنان وزيدن گرفت، زمين نيز مانند مس گداخته، همه آنان را بلعيد و به هلاکت رسانيد.
تاريخ و تعليم زرتشت، ص 95. تاريخ کامل ايران، عبدالله رازي، ص 126. تاريخ اسلامي ايران، جعفريان، ج 2، ص 163. نوروز نامه، خيام، بخش دوم، آغاز کتاب. مناقب آل أبيطالب عليهم السلام ، ج 4، ص 318. اشاره به آيه 244 سوره بقره. بحارالأنوار، ج 56، ص 91. همان، ص 100. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 300. روضة الواعظين، ج 2، ص 354. «جشن نوروزي»، ذبيح الله صفا، مجله مهر، ص 168. گاهشماري در تاريخ، ابوالفضل نبئي، ص 135. زاد المعاد، ص 328. سوره مائده، آيه 67. الإرشاد، ج 1، ص 174 - 178. سوره نساء آيه 59. ينابيع المودة، ج 3، ص 398، ح 54. سوره شوري، آيه 23. الإرشاد، ج 2، ص 7 - 9. سوره انسان (دهر)، آيات 11 - 8. الإرشاد، ج 2، ص29 -30. همان، ص 137. همان، ص 158. همان، ص 179 - 180. همان، ص 219. مرآة العقول، ج 3، ص 371. الإرشاد، ج 2، ص 252 - 253. همان، ص 279. سورة حجرات، آيه 12. الإرشاد، ج 2، ص 298 - 300. همان، ص 319 - 320. همان، ص 348. السرائر، ج 3، ص 640 ؛ بحار الأنوار، ج 27، ص 58. بحارالأنوار ج 27 ص59. رجال الکشي، ص 529. شفاء الصدور، طهراني، ص 608. به ابتداي کتاب، بخش «مبدأ تاريخ اسلام» رجوع شود. الکافي، ج 1، ص 467. ربيع الأبرار و نصوص الأخبار، ج 1، ص 334. بشارات عهدين، ص 207. عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 1، ص 205.
معرفی کتاب
در ذکر تاریخ و سرگذشت ائمه معصومین علیهم السلام و گزارش حوادث حساس اصحاب و یاران ایشان و همچنین فرجام دشمنان و قاتلان ائمه دین علیهم السلام که به صورت تقویم روزانه بیان شده است
کتاب وقایع الشیعه
نویسنده: استاد رفیع الدین سید جعفر رفیعیاهمیّت «وقایع تاریخی» در بنا و ساختار فرد و جامعه اثر بسزایی دارد، بدین جهت افراد بشر از هر قوم و مذهبی که باشند به تاریخ گذشتگان خود اهمیت میدهند و به آن میبالند و آن را برای خود یک سرمایه بزرگ میشمارند. در اسلام نیز به «تاریخ» اهمیت خاصی داده شده به طوری که در طول سال هر زمانی که واقعه ای بزرگ رخ داده، برنامه و عبادتی مقرر نموده تا مسلمانان با تذکر و یاد آن واقعه درسهای لازم زندگی خود را بگیرند و بر روحیه تعالی و رشد معنوی خود بیفزایند؛ و بدین جهت است که اسلام برای بعضی از شبها و روزهای سـال برنامههـای عبـادی خاصـی دستور داده که بعضی مستحب، و برخی واجب میباشند. از طرفی به علتهای گوناگون اختلاف و اضطرابی در نقل تاریخ وقایع دینی یافت میشود که باعث سردرگمی مؤمنین گردیده است، که بالأخص در روز ولادت یا شهادت ائمه معصومین علیهم السلام مشهود است. این کتاب تحقیقی پیرامون وقایع مهم تاریخی است که سعی شده از متون صحیح تاریخی استخراج شود و در آن با مطالعه و دقت در زمانها و تاریخ دقیق وقایع مهم تاریخی، تناقض و یا تداخلهای تاریخی حل شده و از هم جدا گشته است.